1. تعریف غیبت
در تعریف غیبت، ارباب لغت و فقها و علماى اخلاق، تفسیرهاى مختلفى ذکر کردهاند که در واقع همه آنها به یک معنى باز مىگردد، هر چند از نظر تعمیم و تخصیص در میان آنها تفاوتهایى است.
صحاح اللّغه مىگوید: «غیبت آن است که انسان پشت سر کسى که عیب و عملش پوشیده است سخنى بگوید که اگر به گوش او برسد ناراحت شود».
مصباح المنیر مىگوید: «غیبت آن است که عیوب پنهانى کسى را که از فاششدن آن ناراحت مىشود (پشت سر او) باز گویى کنى».
مرحومه شیخ انصارى از بعضى از بزرگان علما نقل کرده است که اجماع و اخبار معصومین علیهم السلام دلالت دارد بر این که حقیقت غیبت آن است که از دیگرى (در پشت سرش) چیزى بگویى که اگر بشنود ناراحت شود. «مکاسب محرّمه شیخ انصارى، صفحه 41»
این مضمون در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است.
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که غیبت آن است که درباره برادر مسلمانت چیزى بگویى که خداوند آن را بر او مستور داشته است. «وسائل الشّیعه، جلد 8، ابواب احکام العشره، صفحه 602»
از آنچه در بالا آمد استفاده مىشود که غیبت ارکانى دارد، نخست این که سخنى را پشت سر کسى بگوید، و اگر در حضورش گفته شود، عنوان دیگرى به خود مىگیرد (عنوان ایذاء، یا هتک و مانند آن) دیگر این که باید از قبیل ذکر عیوب باشد، و آن هم عیب مستور و پنهان که اگر آشکار باشد غیبت نیست، هر چند ممکن است به عناوین دیگرى حرام باشد، و دیگر این که هنگامى که غیبت شونده آن را بشنود غمگین و ناراحت شود، ولى به نظر مىرسد این یک قید توضیحى است براى این که آشکار کردن عیب پنهانى آن هم پشت سر اشخاص براى هر انسانى غمانگیز است. ممکن است افراد بى بند و بارى پیدا شوند که هر چه درباره آنها گفته شود، پروا نداشته باشند، ولى این گونه افراد بسیار کمند.
از آنچه در بالا آمد این نکته نیز روشن مىشود این که بعضى از عوام هنگامى که به آنها گفته مىشود چرا پشت سر فلان کس غیبت کردى؟ مىگویند این سخنان را پیش روى آنها هم مىگوییم، از قبیل عذر بدتر از گناه است چرا که پیش روى آنها گفتن هرگز مجوّز غیبت نیست، و آن هم گناه بزرگى است چرا که هم آزار مؤمن است و هم هتک احترام او.
در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم که نام شخصى را نزد پیامبر بردند بعضى از حاضران گفتند او آدم عاجز و بسیار ناتوانى است، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما غیبتش کردید؟ عرض کردند: اى رسول خدا، صفتش را گفتیم، فرمود: «انْ قُلْتُمْ ما لَیْسَ فِیِه فَقَدْ بُهِتْتُمُوهُ؛ هرگاه چیزى را مىگفتید که در او نبود، به او تهمت زده بودید، نه غیبت». «محجة البیضاء، جلد 5، صفحه 256»
عذر دیگر عوامانهاى که بعضى از افراد نادان به آن متوسّل مىشوند که در برابر نهى از غیبت مىگویند مگر دروغ مىگوییم فلان کس این عیب را دارد، این نیز دست کمى از عذر ناموجّه بالا ندارد، چرا که اگر عیبى در کسى نباشد و بگویند تهمت است نه غیبت، غیبت آن است که عیب پنهانىاى که در او هست پشت سر او بگویند.
ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که از بعضى از کلمات بزرگان گاه چنین استفاده مىشود که غیبت در مورد همه مؤمنان نیست، بلکه تنها در مورد کسانى است که از گناه خود پشیمانند، و یا توبه کردهاند و در سر حد عدالتند.
و اما افراد فاسق و گنهکار، غیبتشان جایز است، هر چند گناهشان پنهان باشد، و گاه به این روایت از امام صادق علیه السلام نیز استناد جستهاند که فرمود: «مَنْ عامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ، وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُم، وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ کَانَ مِمَّنْ حُرِّمَ غَیْبَتُهُ وَ کَمُلَتْ مُرُوَّتَهُ، وَ ظَهَرَ عِدالَتُهُ، وَ وَجَبَتْ اخْوَتُهُ؛ کسى که در روابطش با مردم ستم نکند، و در سخنانى که مىگوید به مردم دروغ نگوید و از وعدههایش تخلّف نجوید، چنین کسى غیبتش حرام و شخصیتش کامل، و عدالت او ظاهر، و اخوّتش واجب است». « اصول کافى، جلد 2، صفحه 239، حدیث 28»
به این ترتیب غیبت کسى را حرام مىشمرند که عادل باشد و شخص فاسق را هر چند عملش مستور باشد جائز الغیبه مىدانند.
مرحوم علّامه مجلسى در جلد 72 بحارالانوار در کتاب العشره نیز در ابتداى سخن تمایلى به این سخن پیدا کرده، هر چند در ذیل کلام، از آن تقریباً عدول مىکند «بحارالانوار، جلد 72، صفحه 235 تا 237».
ولى مسلّم است این عقیده سبب مىشود که اکثریت مردم جایز الغیبه شوند و این بر خلاف اطلاق آیه قرآن و روایات بىشمارى است که در زمینه حرمت غیبت آمده است.
اضافه بر این روایات متعددى داریم که مىگوید: چند گروهند که غیبت آنها جایز است، یا غیبتى براى آنها نیست، از جمله فاسقى است که متجاهر به فسقش باشد، و از جمله در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «ارْبَعَةٌ لَیْسَتْ غَیْبَتُهُمْ غَیْبَةٌ، الْفاسِقُ الْمُعْلِنِ بِفِسْقِهِ ...؛ چهار گروهند که غیبت آنها غیبت نیست، نخست فاسقى است که آشکارا گناه کند». «بحارالانوار، جلد 72، صفحه 261»
همین مضمون در روایت دیگرى از امام باقر علیه السلام نقل شده است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: «اذا جاهَرَ الْفاسِقُ بِفِسْقِهِ فَلا حُرْمَةَ لَهُ عَلى غَیْبَةٍ؛ هنگامى که فاسق تظاهر به فسق کند، نه احترامى دارد و نه غیبتى». «بحارالانوار، جلد 72، صفحه 253»
و در حدیث دیگرى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام مىخوانیم «مَنْ الْقى جَلْبابَ الْحَیاءَ فَلا غَیْبَةَ لَهُ؛ کسى که چادر حیا را از سر برگیرد غیبت ندارد». «بحارالانوار، جلد 72، صفحه 260»
و احادیث متعدد دیگرى نیز تصریح به این موضوع کرده است، این احادیث به مقتضاى مفهوم وصف، بلکه مفهوم شرط که در مقام احتراز و نفى غیر، بیان شده است، به خوبى نشان مىدهد که اگر شخصى گناهى کند و مستور باشد، غیبت او جایز نیست. و چنان که در بحث استثنائات غیبت خواهد آمد، غیبت شخص متظاهر به فسق نیز در خصوص آن عملى که تظاهر به آن مىکند جایز است، نه نسبت به تمام اعمالش.
از این گذشته حرمت غیبت با دلیل عقل نیز ثابت است، چرا که نوعى ظلم و ستم و افشاء اسرار و ریختن آبروى مردم محسوب مىشود، و بىشک فرقى میان فاسق و عادل در این زمینه نیست، مگر در مواردى که غیبت سبب نهى از منکر، یا دفع خطر و ضرر از جامعه مسلمین گردد، و در آن هم میان فاسق و عادل تفاوتى نیست.
در بحث استثنائات غیبت، شرح بیشترى در این زمینه خواهد آمد.
2. اقسام غیبت
گاه تصور مىشود که غیبت تنها با زبان است در حالى که حقیقت غیبت- آنگونه که دانستیم اظهار عیوب پنهانى که اگر صاحبش بشنود ناراحت مىشود.
این کار ممکن است به وسیله زبان انجام گیرد، یا از طریق قلم، و یا حتى اشارات دست و چشم و ابرو. گاه ممکن است در لباس جدى باشد و گاه در لباس جدى و طنز، واى بسا گناهان و غیبتهایى که در لباس شوخى و طنز انجام مىشود، خطرناکتر از گناهانى است که در لباس جدى است. چرا که انسان در شوخى و طنز آزادى بیشترى احساس مىکند، و مطالبى را که به صورت جدى قادر بر بیان آن نبود، در لباس شوخى و طنز بیان مىکند.
اضافه بر این گاه غیبت با تعبیرات صریح (به اصطلاح دلالت مطابقى و تضمّنى) انجام مىگیرد، و گاه به دلالتهاى التزامى و تعبیرات کنایى که ابلغ من التّصریح است، مثلًا هنگامى که سخن از مؤمنى به میان مىآید مىگوید بگذریم، شرع مقدس دهان ما را در اینجا بسته است، و با این تعبیر نشان مىدهد که او مرتکب گناهان زشتى شده است و اى بسا اگر صریحاً بیان مىکرد، چیز کمى به نظر مىرسید، اما چون با اشاره اجمالى بیان مىکند ذهن طرف به سراغ هر گناهى مىرود.
یا این که مىگوید: فلان کس داراى صفات بسیار خوبى است ولى ... سپس سکوت مىکند.
و گاه در مقام خیرخواهى و دلسوزى مىگوید: «خداوند عاقبت فلان کس را به خیر کند». یا مىگوید: من از عاقبت او سخت بیمناکم و در واقع گناه را در لباس طاعت عرضه مىکند. و به گفته بعضى از بزرگان مرتکب گناه مضاعفى مىشود، هم غیبت و هم ریاکارى، غیبت از این نظر که با همین گفتار سر بسته، معایب زیادى را به طرف نسبت داده است، ریاکارى از این نظر که مىخواهد بگوید من اهل غیبت نیستم و مطیع فرمان پروردگارم.
3. استماع غیبت
همان گونه که غیبت کردن از گناهان بزرگ است، شرکت در مجلس غیبت و گوشدادن به سخنان غیبت کننده نیز از گناهان بزرک محسوب مىشود، چرا که تمام مفاسد غیبت مربوط به همکارى دو طرف است، غیبت کننده و مستمع غیبت، اگر کسى حاضر نشود به غیبت گوش کند، علاوه بر این که گامى در طریق نهى از منکر برداشته شده ماهیت غیبت تحقق نمىیابد، نه عیوب کسى فاش مىشود نه آبروى انسانى مىریزد، نه هتک حرمت مىشود، و نه مفاسد دیگر اجتماعى به بار مىآید.
به همین دلیل در روایات اسلامى مستمع غیبت همکار غیبت کننده یا به تعبیر روایت یکى از دو غیبت کننده محسوب شده است. چنان که از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «الْمُسْتَمِعُ احَدُ الْمُغْتابِیْنَ» «جامع السّعادات، جلد 2، صفحه 297؛ بحارالانوار، جلد 72، صفحه 226»
و از على علیه السلام نقل شده است که فرمود: «السَّامِعُ لِلْغَیْبَةِ احَدُ الْمُغْتابِینَ». «جامع السّعادات، جلد 2، صفحه 297؛ بحارالانوار، جلد 72، صفحه 226»
در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم که هنگامى که مشاهده کرد کسى نزد فرزندش امام حسن علیه السلام غیبت مىکند فرمود: «یا بُنَىَّ نَزِّهْ سَمْعَکَ عَنْ مِثْلِ هذا فَانَّهُ نَظَرَ الى اخْبَثِ ما فى وِعائِهِ فَافْرَغَهُ فى وِعائِکَ؛ فرزندم! گوش خود را از این گونه سخنان پاک دار، چرا که او (غیبت کننده) کثیفترین چیزى را که در ظرف خود داشت انتخاب کرد و در ظرف تو ریخت». «میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 2339»
حتّى در روایات آمده است که شنونده غیبت باید به دفاع از برادران مسلمانش برخیزد، و از طریق حمل به صحّت مدافع او باشد.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىخوانیم: «مَنْ اغْتِیْبَ عِنْدَهُ اخُوُهُ الْمُسْلِمُ فَاسْتَطاعَ نَصْرَهُ فَلَمْ یَنْصُرْهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِى الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ؛ کسى که غیبت برادر مسلمانش نزد او شود، و توانایى بر یارى او داشته باشد و یاریش نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت مخذول مىکند». «میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 2339»
در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم: «اذا وُقِّعَ فى رَجُلٍ وَ انْتَ فى مَلأٍ فَکُنْ لِلرَّجُلِ ناصِراً وَ وَ لِلْقَومِ زاجِراً وَ قُمْ عَنْهُمْ؛ هنگامى که عیب جویى و غیبت کسى را در میان جمع مىکنند و تو در آنجا حضور دارى، او را یارى کن و حاضران را نهى از منکر، و از آن مجلس (گناه) برخیز». «کنزالعمال، حدیث 8028»
و نیز از همان حضرت نقل شده است که فرمود: «السّاکتُ شریکُ المُغْتاب؛ سکوتکننده شریک غیبتکننده است». «آثار الصادقین، ج 16، ص 98»
این سخن را با حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پایان مىدهیم فرمود: «الا وَمَنْ تَطَوَّلَ عَلى اخِیْهِ فى غَیْبَةٍ سَمِعَها فِیهِ فى مَجْلِسٍ فَرَدَّها عَنْهُ رَدَّ اللّهُ عَنْهُ الْفَ بابٍ مِنَ الشَّرِ فِى الدُّنیا وَ الْآخِرَةِ، فَانْ هُوَ لَمْ یَرُدَّها وَ هُوَ قادِرٌ عَلى رَدِّها کانَ عَلَیْهِ کَوِزْرِ مَنْ اغْتابَهُ سَبْعینَ مَرَّةً؛ کسى که بر برادر مسلمانش منّت بگذارد و در برابر غیبتى که از او در مجلسى شنیده دفاع کند، خداوند هزار در از شرّ و بدى را در دنیا و آخرت از او باز مىگرداند، و اگر دفاع نکند در حالى که قادر بر دفاع است هفتاد برابر گناه غیبت کننده بر او خواهد بود». «من لایحضره الفقیه، جلد 4، صفحه 8 و 9»
ممکن است این روایت ناظر به مواردى باشد که شخص مستمع انسان صاحب نفوذ و با شخصیتى است در حالى که غیبت کننده چنین نیست، روشن است سکوت چنین شخصى آثار زیانبارش در مورد هتک حرمت آن فرد مسلمان بسیار بیشتر از کلام غیبت کننده است.
4. دایره ی شمول غیبت
بىشک غیبت افراد مؤمن و بالغ و عاقل حرام است، و بىشک غیبت کفار حربى که براى نابودى یا ضربه زدن به اسلام و مسلمین کمر بستهاند هیچ اشکالى ندارد، چون آنها محترم نیستند.
ولى آیا غیبت سایر فرق مسلمین و اهل ذمّه (غیر مسلمانانى که داراى کتاب آسمانى هستند و به صورت یک اقلیّت سالم در کشورهاى اسلامى زندگى مىکنند و جان و مالشان محفوظ و محترم است جایز است؟
بعضى از بزرگان فقهاء مانند محقّق اردبیلى و علّامه سبزوارى صاحب کفایه، حرمت غیبت را عام دانستهاند، و به روایاتى که عنوان «المسلم» یا «الناس» در آن به کار رفته استدلال کردهاند و گفتهاند حرام بودن غیبت آنها هیچ جاى تعجّب نیست، چرا که مال و جان آنها محفوظ است، چرا عرض و آبروى آنها محفوظ نباشد.
ولى مرحوم صاحب جواهر رضوان اللّه علیه شدیداً به مخالفت برخاسته و مىگوید ظاهر روایات، بعد از انضمام بعضى به بعض دیگر این است که این مسأله مخصوص مؤمنان و موالیان اهل بیت علیهم السلام است. و حتّى به سیره مستمره بین علما و عوام نیز استدلال فرموده است. «جواهر الکلام، جلد 22، صفحه 62»
اگر منظور این فقیه بزرگوار از مخالفان ولایت (مخالفان اسلام) افراد ناصبى و معاند و دشمن مؤمنان و مسلمانان باشد بى شک نه احترامى دارند و نه غیبتى، ولى اگر سخن از فرق اسلامى که جان و مالشان محفوظ و محترم است و همچنین اهل کتاب که در ذمّه مسلمین هستند بوده باشد نظرات محقق اردبیلى و سبزوارى موجّهتر به نظر مىرسد چرا که هر جا مال و جان محفوظ باشد، عرض و آبرو نیز محفوظ است و تعرّض به آن جایز نیست، و خطاب به مؤمنان در آیه 12 سوره حجرات (در آیه غیبت) و یا تعبیر به مؤمن در بخشى از روایات هرگز دلیل بر عدم شمول حکم غیبت نسبت به دیگران نمىشود، و به تعبیر دیگر اثبات شىء، نفى ماعدا نمىکند.
بنابراین باید از غیبت تمام کسانى که جان و مال و عرضشان محترم است پرهیز کرد. و همه آنها مشمول حق الناس است. البته این در صورتى است که آنها متجاهر به فسق نباشند و کارهاى آنها شکل توطئه و اضرار به مسلمین به خود نگیرد، بلکه عیوب و گناهانى در پنهان داشته باشند که مخصوص خودشان باشد، افشاى آنها و آبرو ریزى نسبت به آنان به یقین مجوّز شرعى ندارد.
اما در مورد کودکان ممیّز که از غیبت ناراحت مىشوند نیز باید قبول کرد که غیبت حرام است همان گونه که مرحوم شیخ انصارى قدس سره در مکاسب محرمه به آن اشاره کرده و مىگوید: «عنوان برادر مؤمن نیز بر آنها صادق است چرا که قرآن مجید درباره ایتام مىفرماید: «وَ انْ تُخالِطُوُهُمْ فَاخْوانُکُمْ؛ اگر با آنان همزیستى دارید آنها برادران شما هستند». «بقره، آیه 220»
ولى حق این است که نباید آن را مقیّد به ممیّز کرد چرا که اگر کشف عیوب پنهانى کودک غیر ممیّز هتک حیثیت او در آینده و یا هتک حیثیت خانواده او مىشود، آن هم کار خلافى است، به همین دلیل مرحوم شهید ثانى در کتاب «کشفالرّیبه» فرقى میان صغیر و کبیر نگذاشته است و به تعبیر دیگر اطفال مؤمنین به حکم خود مؤمنان هستند از نظر جان و مال و عرض و آبرو.
و از اینجا حکم مجانین و دیوانگان نیز روشن مىشود.
5. غیبت عمومى و خصوصى
گاه غیبت درباره شخص خاص یا اشخاص معین استکه حکم آن از بحثهاى گذشته در جهات مختلف تبیین شد.
ولى گاهى جنبه کلّى و عمومى پیدا مىکند. مثلًا مىگوید اهل فلان شهر خسیس یا نادان و ساده لوحند، یا مىگوید اهالى فلان آبادى دزدند، یا معتادند یا در مسائل ناموسى بىبند و بارند.
آیا تمام احکام غیبت بر این غیبتهاى عمومى جارى مىشود؟
مىتوان گفت غیبت داراى چند صورت است:
1- در آنجایى که غیبت شونده، شخص یا اشخاص محدود و معدودى باشند که مخاطبین، آنها را نمىشناسند، مثل این که بگوید در فلان شهر یا فلان آبادى یک یا چند نفر را دیدند که مشغول نوشیدن شراب یا اعمال زشت دیگرى بودند، بىشک احکام غیبت در اینجا جارى نیست، چرا که با این سخن مطلب پنهانى آشکار نمىشود.
2- آن که به صورت شبهه محصوره مطلب را بیان کند (به اصطلاح شبهه قلیل فى القلیل یا کثیر فى الکثیر باشد) مثلًا بگوید یکى از آن چهار نفر را دیدم مشغول شرب خمر بود (و نام آن چهار نفر را ببرد یا بگوید یکى از پسران زید را دیدم که فلان کار خلاف را انجام مىداد، یا این که بگوید گروه کثیرى از اهالى فلان آبادى یا فلان شهر مرتکب این عمل مىشوند به گونهاى که انگشت اتهام به سوى همه آنها نشانه رود.
ظاهر این است که ادلّه غیبت چنین موردى را شامل مىشود، و به فرض که نام آن را غیبت نگذاریم چون کشف سرّ ناقصى شده، حرام بودن آن از جهت هتک احترام مؤمن و قرار دادن او در معرض اتهام ثابت است.
3- به تمام اهل یک شهر یا آبادى چیزى را نسبت دهد، بىشک در اینجا نیز احکام غیبت و یا لااقل هتک احترام مؤمنین جارى مىشود، خواه منظورش تمام اهل شهر بدون استثناء باشد یا اکثریت آنها.
بنابراین، آنچه معمول است که اهالى بعضى از بلاد یا آبادىها را با اوصاف زشتى یاد مىکنند، از نظر اسلام جایز نیست، مگر این که قرینه باشد که منظورش افراد کمى از آنها است، و به اصطلاح شبهه قلیل فى الکثیر یا شبهه غیر محصوره شود. و یا این که وجود آن اوصاف را همه بدانند، و در عین حال قصد هتک و مذمت نیز نداشته باشد.
6. غیبت مردگان چه حکمى دارد؟
گاه تصوّر مىشود که مفهوم غیبت و همچنین روایاتى که درباره غیبت وارد شد ناظر به افراد زنده است و مردگان را شامل نمىشود، بنابراین غیبت کردن پشت سر مرده اشکالى ندارد، ولى این اشتباه بزرگى است زیرا طبق روایات اسلامى: «حُرْمَةُ الْمِیِّتِ کَحُرمَتِهِ وَ هُوَ حَىٌّ؛ احترام مرده مسلمان همچون احترام زنده او است». «وسائل الشّیعه، جلد 19، صفحه 47، باب 24»
بلکه مىتوان گفت غیبت مرده از جهاتى زشتتر و ناپسندتر است، زیرا زندگان ممکن است روزى غیبت را بشنوند و به دفاع از خود برخیزند، ولى مرده هرگز قادر به دفاع از خود نیست، به علاوه شخص غیبت کننده ممکن است افراد زنده را ببیند و از آنها حلیّت بطلبد ولى در مورد مردگان این مطلب هرگز صدق نمىکند.
اضافه بر این، دستوراتى که درباره احترام به جسد مرده مسلمان داده شده از قبیل غسل و کفن و نماز میّت و مفاهیمى که در نماز آمده است و دفن و زیارت اهل قبور و حرام بودن بىاحترامى به قبر مؤمن همگى دلیل بر این است که آبروى مسلمانان بعد از مردن نیز باید حفظ شود.
7. مستثنیات غیبت
علماى اخلاق و همچنین فقها در این نکته اتفاق نظر دارند که مواردى پیش مىآید که غیبت کردن در آن جایز و حتى گاهى واجب است، و این به خاطر عوارض خاصّى است که بر غیبت مترتب مىشود.
به تعبیر دیگر، غیبت به عنوان اولى بىشک حرام و از گناهان کبیره است و همه علماى اسلام در آن متفق القولند ولى عناوین ثانویه و عوارض حاصله ممکن است عنوان ذاتى را تحت الشّعاع قرار دهد، و در موارد خاصى غیبت مجاز یا واجب شود.
و این موضوع در مواردى است که پاى مصلحت مهمترى در میان است، که حفظ آن مصلحت بر مفاسد عظیم غیبت غلبه مىکند.
از جمله مواردى که داخل در این استثناء است موارد زیر است:
1- در مورد دادخواهى و رفع ظلم و گرفتن حق، که اگر شخص مظلوم افشاگرى نکند کسى به داد او نمىرسد، و حق او پایمال مىگردد. این همان چیزى است که قرآن مجید مىفرماید «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوْءِ مِنَ الْقَوْلِ الَّا مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً؛ خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدىها را اظهار کند مگر آن کس که مظلوم واقع شده، خداوند شنوا و دانا است». «نساء، آیه 148»
2- در مورد نهى از منکر، یعنى در جایى که اگر انسان افشاگرى نکند فرد یا افراد گنهکار دست از کارشان نمىکشند، در اینجا مصلحت امر به معروف و نهى از منکر بر مفسده غیبت غلبه مىکند، و مجاز بلکه واجب مىشود.
3- در مورد بدعت گذاران و توطئه گران و کسانى که بر ضدّ مصالح مسلمین نقشه مىکشند، که اگر کار آنها بر ملا شود، مردم به پا مىخیزند، و جلوگیرى کامل یا نسبى مىکنند، غیبت این گونه اشخاص نیز جایز، بلکه واجب است.
4- در مورد مسلمانى که جان یا مال یا ناموسش از سوى دیگرى در خطر قرار گرفته و او آگاه نیست، افشا کردن این خطر نیز جایز بلکه گاهى واجب است.
5- در مورد مشورت یعنى در آنجا که کسى مىخواهد مثلًا با دیگرى وصلت کند یا شرکتى تشکیل دهد یا مسافرت نماید و از انسان درباره شخص مورد نظرش سؤال مىکند، در اینجا نمىتوان گفت: افشاى عیب طرف، گناه دارد بلکه امانت در مشورت ایجاب مىکند که آنچه را مىداند و در مورد آن برنامه تأثیر مىگذارد، افشا کند، و از این که ممکن است مصداقى از غیبت باشد ترسى به خود راه ندهد، چرا که پردهپوشى در این گونه موارد خیانت است، و خیانت در مشورت جایز نیست.
6- در مورد شهادت دادن در جایى که از انسان تقاضاى شهادت کنند، نیز غیبتکردن جایز است، چرا که مصلحت شهادت قوىتر است. همچنین در مورد اجراى حدود الهى که اگر چند نفر ببینند (بى آن که تجسّس خاصى کرده باشند) که فلان شخص مشغول شرب خمر یا زنا است، و بیایند و نزد حاکم شرع شهادت دهند، تا در مورد آنها اجراى حد شود. و یا شهودى درباره امرى شهادت دادهاند، ولى شهود در باطن، فاسق و گنهکارند، اما حاکم شرع در ظاهر با خبر نیست در اینجا نیز افشاگرى و یا به تعبیر دیگر جرح شهود، جایز است. (البته تمام اینها در موردى است که شهود به اندازه کافى براى اثبات مطلب حضور داشته باشند).
8.حکم متجاهر به فسق
در اینجا سؤالاتى پیش مىآید نخست این که آیا جواز غیبت متجاوز به فسق مخصوص گناهانى است که آشکارا انجام مىدهند یا در همه چیز غیبت آنها جایز است؟
دیگر این که اگر کسى در محلّى یا نزد جماعتى متجاهر به فسق باشد اما در محل دیگر و نزد جماعت دیگر کار او پوشیده و پنهان باشد، آیا باز هم غیبت او جایز است؟ سوم این که آیا جواز غیبت متجاهر به فسق مشروط به وجود شرایط امر به معروف و نهى از منکر است یعنى غیبت چنین تأثیرى را داشته باشد و گرنه جایز نیست.
با توجه به شرحى که در بالا در مورد این گونه افراد داده شد، پاسخ همه این سؤالات روشن مىشود، و آن این که تنها در موردى غیبت آنها جایز است که حالت تجاهر به فسق دارند، ولى در کارهایى دیگر، و یا در محیطهاى دیگر جایز نیست، چرا که ادلّه حرام بودن غیبت شامل غیبت آنها در این گونه موارد نمىشود و معلوم است در جایى که متجاهر هستند جستجوى شرایط امر به معروف ونهى از منکر ضرورتى ندارد چون عناصر تشکیل دهنده غیبت در آنها نیست.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از متجاهر به فسق کسى است که به کلى پرده حیا را دریده و در برابر گناهان جسور و بىباک است؛ چنین افراد نه تنها احترامى ندارند، بلکه باید به مردم معرفى شوند تا مردم از خطرات آنها در امان بمانند، تعبیر به «مَن الْقى جِلْبابَ الْحَیاءِ؛ کسى که چادر حیا را بیفکند» وتعبیر «فَاذْکُرُوهُ یَعْرِفُهُ الناسَ؛ نام او را ببرید تا مردم او را بشناسند» ناظر به همین معنى است.
بنابراین مىتوان گفت: متجاهر به فسق بر دو گونه است: نخست آنها که در یک عمل تجاهر دارند که تنها در همان عمل غیبت آنها جایز است، و دیگر کسانى که پرده حیا را دریده و جسورانه دست به هر گناهى مىزنند، این گونه اشخاص در هیچ چیز احترامى ندارند و افشاگرى در مورد آنها لازم و ضرورى است تا افراد ناآگاه از خطرات آنها آگاه شوند.
این سخن را با ذکر دو نکته پایان مىدهیم:
نخست این که مىدانیم یکى از علوم معروف اسلامى علم رجال است که در آن از صدق و کذب و درستى و نادرستى راویان اخبار سخن به میان مىآید، بعضى از ناآگاهان از آموختن این علم ابا داشتهاند چرا که در آن غیبت افراد مىشود، در حالى که پرواضح است که حفظ حریم احکام اسلام از آمیختن به دروغ و مطالب خلاف هدفى است بسیار برتر و بالاتر، و همین هدف والا است که به ما اجازه مىدهد درباره سوابق راویان اخبار دقت و جستجو کنیم و نقطههاى ضعف آنها را بشمریم و در کتابهاى رجال ثبت کنیم تا احکام الهى دستخوش هوا و هوسهاى این و آن نشود.
دیگر این که در مسایل اجتماعى و سیاسى براى گزینش افراد، جهت پستهاى حسّاس و یا در ادامه کار اگر نقطه ضعفهایى پنهانى وجود داشته باشد که در سرنوشت جامعه مؤثر است، افشا کردن آنها گرچه در حدّ ذات مشمول عنوان غیبت است، ولى به خاطر اهمیت حفظ نظام جامعه اسلامى و کشف و خنثى کردن توطئهها اقدام به آن نه تنها اشکالى ندارد، بلکه گاه واجب مىشود و کسانى که بر این گونه عیوب سرپوش مىنهند مبادا گرفتار غیبت شوند، در واقع مصالح جامعه اسلامى را فداى اشخاص مىکنند. حدیثى که قبلًا از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آوردیم که ملامت مىکرد و مىفرمود: «از پرده پوشى بر گناه فاجران ...» و دستور مىداد آنها را افشا کنند تا مردم آنان را بشناسند، ناظر به این معنى است.
ولى این بدان معنى نیست که بىجهت آبروى اشخاص را ببرند و یا از حد لازم تجاوز کنند و در حریم زندگى شخصى و خصوصى آنها وارد شوند.
از آنچه در بالا گفته شد تکلیف دستگاههاى اطلاعاتى کشور اسلامى نیز روشن مىشود که اگر فعالیتهاى آنها در جهت کشف و خنثى کردن توطئهها و سلامت گزینشها براى پستهاى حساس اجتماعى باشد و از آن فراتر نروند و تجاوز نکنند، کار آنها نه مشمول عنوان تجسّس است و نه مشمول عنوان غیبت حرام بلکه اداى وظیفه و انجام واجب است.
9.جبران غیبت
از بعضى از روایات استفاده مىشود که اگر غیبت به گوش غیبت شونده رسیده است باید برود و از او حلیّت بطلبد و اگر نرسیده باید براى او در پیشگاه خدا طلب آمرزش کرد (تا حق او جبران شود) این مضمون در حدیثى از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «فَانْ اغْتِیْبَ فَبَلَغَ الْمُغْتابَ فَلَمْ یَبْقَ الّا انْ تَسْتَحِلَّ مِنْهُ وَ انْ لَمْ یَبْلُغْهُ وَ لَمْ یَلْحَقْهُ عِلْمَ ذلِکَ فَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ». «3»
این تفسیر و توضیح شاید به خاطر این است که اگر غیبت به شخص غیبتشونده نرسیده است نقل آن براى او اى بسا سبب اذیت و آزار بیشترى مىشود، و مسئولیت سنگینترى به بار مىآورد، به همین دلیل تنها دستور استغفار براى او داده شده است. بنابراین اگر موردى باشد که غیبت شونده ناراحت نمىشود، وجوب حلیّت طلبیدن بعید نیست.
و از اینجا تفسیر روایات متعددى که مىگوید: «کَفَّارَةُ الْاغْتِیابِ انْ تَسْتَغْفِرَ لِمَنْ اغْتَبْتَهُ؛ کفاره غیبت آن است که براى کسى که غیبتش را کردهاى استغفار کنى». «میزان الحکمة، جلد 3، صفحه 2339، احادیث 15543 تا 15548» روشن مىشود.
شاهد گویاى دیگرى بر تحلیل فوق حدیثى است که از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است:
«مَنْ کانَتْ لَاخِیْهِ عِنْدَهُ مَظْلَمَةٌ فى عِرْضٍ اوْ مالٍ فَلْیَتَحَلَّلْها مِنْهُ مِنْ قبلِ انُ یَأْتِى یَوْمَ لَیْسَ هُناکَ دِینارٌ وَ لادِرْهَمٌ انَّما یُؤْخَذُ مِنْ حَسَناتِه فَانْ لَمْ تَکُنْ لَهُ حَسَناتٌ اخِذَ مِنْ سَیِّئاتِ صاحِبِهِ فَزِیْدَتْ عَلى سَیِّئاتِهِ؛ هر کس نسبت به برادر مسلمان خود ستمى در مورد آبرو یا مال او کرده باشد باید از او حلیّت بطلبد پیش از آن که فرا رسد روزى که در آن روز درهم ودینارى نیست بلکه از حسنات او بر مىدارند (بر حسنات برادرى که مال یا آبروى او تضییع شده است مىنهند) و اگر حسناتى نداشته باشد از گناهان رفیقش برمىدارند و بر گناهان او مىگذارند». «جامع السّعادات، جلد 2، صفحه 306»
در دعاهاى معروف ایّام هفته که از امام زین العابدین على بن الحسین علیه السلام در ملحقات صحیفه سجّادیه نقل شده در دعاى روز دوشنبه نیز تعبیرات روشنى در این باره دیده مىشود که امام از خداوند (به عنوان سرمشق براى دیگران) چنین مىخواهد: اگر مظالمى از عباد نزد من است، و من بر کسى از بندگان تو ظلم و ستمى کردهام در عرض و آبروى، یا در مورد اموال و خانواده و فرزندانش، یا غیبتى از او کردهام، و یا تحمیلى بر او روا داشتهام، یا تکبر و تعصّب یا ریاکارى و خودنمایى در برابر او داشتهام، و اکنون دستم نمىرسد که حق او را به او باز گردانم یا حلیّت بطلبم از درگاه تو مىطلبم که او را به هر گونه مصلحت مىدانى از من راضى فرمایى». «ملحقات صحیفه سجادیه، دعاى روز دوشنبه (با تلخیص)»
به هر حال احتمال حق الناس بودن غیبت بسیار قوى است لذا اگر جبران کردن یا حلیّت طلبیدن مشکلى نداشته باشد، باید اقدام کرد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که یکى از طرق جبران غیبت آن است که انسان نزد کسانى که غیبت در حضور آنها انجام گرفته برود، و عمل برادر مؤمن خود را به گونهاى توجیه و حمل بر صحّت کند، که آثار غیبت از اذهان آنها به کلى برچیده شود، و به اصطلاح آب بسته به جوى خود باز گردد.
10.دفاع در برابر غیبت
آیا در برابر غیبت کننده باید به دفاع از فرد با ایمانى که غیبت او شده است برخاست مثلًا بگوید بشر جایز الخطا است، هر کسى ممکن است در زندگى لغزشى پیدا کند، یا گفته شود ممکن است این کار سهواً یا از روى فراموش کارى انجام شده باشد یا نظر آن شخص فلان موضوع حلال بوده است، باید فعل برادر مسلمان را حمل بر صحت کرد. بنابراین اگر قابل توجیه باشد توجیه کند، و اگر قابل توجیه نباشد مىگوید چه بهتر که به جاى غیبت براى او استغفار کنیم، زیرا همه ما در معرض این گونه لغزشها هستیم.
بعضى از بزرگان فقها معتقدند که دفاع واجب است، از جمله شیخنا الاعظم مرحوم علّامه شیخ انصارى در بحث غیبت از مکاسب محرّمه است.
روایات زیادى نیز درباره لزوم ردّ غیبت از معصومین علیهم السلام نقل شده است که مرحوم صاحب کتاب وسائل الشیعه در باب 156 از ابواب احکام العشرة حج گردآورى نموده است از جمله:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «یا على مَنْ اغْتِیبَ عِنده اخْوهُ المُسلم فَاسْتَطاعَ نَصْرَهُ وَ لَمْ یَنْصُرُهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فی الدُّنْیا وَ الآخرةِ؛ کسى که نزد او غیبت برادر مسلمانش شود و توانائى بر یارى او داشته باشد و یاریش نکند خداوند او را در دنیا و آخرت مخذول مىکند».
همین تعبیر یا شبیه آن در روایات متعدد دیگرى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام نقل شده است.
در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخوانیم که در خطبهاى براى عموم مردم فرمود: «مَنْ رَدَّ عَنْ اخیه غَیْبَةً سَمِعَهُا فى مَجْلِسٍ ردَّ اللَّهُ عَنْهُ الْفَ بابٍ مِنَ الشَرِّ فِى الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، فَانْ لَمْ یَرُدَّ عَنْهُ وَ اعْجَبَهُ کانَ عَلَیْه کَوِزْرِ مَنْ اغْتابَ؛ کسى که از برادرش غیبتى را که در مجلسى مىشنود رد کند (و در برابر آن دفاع نماید) خداوند هزار در از درهاى بدى را در دنیا و آخرت از او رد مىکند. و اگر آن غیبت را رد نکند و از آن خوشحال شود همانند گناه غیبت کننده براى او خواهد بود». «وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 66»
و نیز در حدیث دیگرى از همان بزرگوار نقل شده است که فرمود: «مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ اخیْه کانَ لَهُ حِجاباً مِن النَّارِ؛ کسى که از آبروى برادرش دفاع کند حجابى از آتش دوزخ براى او خواهد بود». «وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 607»
" اخلاق در قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، جلد 3، صفحات 107 تا 134 "
در همین زمینه بخوانید: غیبت در آیات و روایات / راه های پیشگیری و درمان غیبت
پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امامزاده روح الله علیه السلام