سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 


1. "غیبت" در آیات قرآن کریم

قرآن مجید در آیات متعددى به سراغ موضوع غیبت رفته و دستورهاى مؤکدى صادر نموده است:

1- ... وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ایُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَأْکُلَ لَحْمَ اخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوه. (حجرات- 12)

2- وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ. (همزه- 1)

3- انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِى الّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِى الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ. (نور- 19)

4- لا یُحِبُّ اللَّهَ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ الّا مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیِماً. (نساء- 148)

ترجمه:

1- «... و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر کراهت دارید».
2- واى بر هر غیب‏جوى مسخره کننده.
3- «کسانى که دوست دارند زشتى‏ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است.
4- خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیها (ى دیگران) را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است.

تفسیر و جمع‏بندى:

در نخستین آیه، قرآن با صراحت از سه چیز نهى مى‏کند که در واقع علّت و معلول یکدیگرند. نخست از گمان بد، و بعد از تجسّس، و سرانجام از غیبت. روشن است گمان بد انسان را وادار به تجسّس در احوال دیگران، و کشف اسرار آنها مى‏کند و از آنجا که هر انسانى ممکن است عیب و نقصى داشته باشد که با تجسّس کشف شود، اطلاع بر آن عیب پنهانى سبب غیبت مى‏گردد.
ولى قرآن مجید در این آیه براى غیبت اهمیّتى بیش از مسأله گمان بد و تجسّس قائل شده چرا که آن را مدلّل به دلیلى گویا و رسایى ساخته مى‏فرماید:
 «کسى از شما دیگرى را غیبت نکند آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ایُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَاْکُلَ لَحْمَ اخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ).
این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقى را تشکیل مى‏دهد تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مى‏کند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کارى که هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت‏ترین حالات حاضر نیست چنین کند.
این تشبیه مى‏تواند اشاره به نکته‏هاى فراوان دیگرى نیز باشد:
فرد غائب همچون مرده است که قدرت بر دفاع از خویش ندارد، و هجوم بردن بر کسى که قادر بر دفاع از خویش نیست، بدترین نوع ناجوان مردى است.
بى شک خوردن گوشت مرده سبب سلامت جسم و جان نمى‏شود، بلکه سرچشمه انواع بیمارى‏ها است، بنابراین غیبت کننده اگر آتش کینه و حسد خود را با غیبت موقّتاً فرو نشاند به یقین چیزى نمى‏گذرد که همان بذرهاى نهفته مفاسد اخلاقى در درون جان او سر مى‏کشد و همچون خارهاى مغیلان او را آزار مى‏دهد.
غیبت کننده انسان ضعیف و ناتوانى است که شهامت رویا رویى با مسایل را ندارد و به همین دلیل به مرده برادر خویش هجوم مى‏برد.
همان گونه که یک حیوان یا انسان مردار خوار، سبب انتشار انواع میکرب‏هاى بیمارى مى‏گردد، شخص غیبت کننده نیز با ذکر گناهان و عیوب پنهانى برادران مسلمان عوامل اشاعه فحشاء را فراهم مى‏سازد.
قرآن مجید با ذکر این مثال و ریزه کارى‏هایى که در آن نهفته شده به تحریک وجدان و فطرت انسان‏ها در برابر این گناه بزرگ مى‏پردازد، و شاید به همین دلیل جمله را با سؤال شروع مى‏کند، تا پاسخ آن از درون انسان‏ها برخیزد و تأثیر آن قوى‏تر شود، مى‏فرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»
در ضمن آیه مى‏تواند اشاره‏اى به این نکته نیز باشد، که موارد جواز غیبت (مانند تظلّم و رفع ستم و مشورت و اصلاح ذات البین در واقع مانند موارد اضطرار به اکل میته است که انسان باید به حداقل قناعت کند).
ولى این سؤال مطرح است که ما در تمام دنیا به ندرت در طول یک سال به موردى برخورد مى‏کنیم که کسى گوشت مرده انسانى را- چه رسد به برادر خویش- خورده باشد، زشتى این امر به اندازه‏اى است که همه از آن پرهیز مى‏کنند، در حالى که غیبت امر رایجى است که در همه جوامع دیده مى‏شود، بلکه یکى از وسایل تفریح و سرگرمى در جلسات است، راستى این تفاوت از کجا سرچشمه مى‏گیرد؟
این موضوع ظاهراً دلیلى جز این ندارد که رواج غیبت، قبح و زشتى آن را متأسفانه در نظرها کم کرده است.

در دومین آیه با تهدید کوبنده‏اى به سراغ عیب جویان و غیبت کنندگان مى‏رود، مى‏فرماید «واى به هر عیب جوى غیبت کننده‏اى که مردم با ایمان را به سخریه مى‏گیرند، و با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پیش رو، مؤمنان را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مى‏دهند» (وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ).
در این که واژه «لُمَزَة» (از ماده لمز (بر وزن رمز) و «هُمَزَه» از ماده همز (بر همین وزن) که هر دو صیغه مبالغه است، به یک معنى است، و اشاره به غیبت کنندگان و عیب جویان مى‏کند یا در میان آنها تفاوتى است، در میان مفسّران گفتگوى بسیار است. بعضى هر دو را به یک معنى مى‏دانند بعضى به دو معنى، آنها که معتقدند دو معنى دارد بعضى هُمَزَه رابه معنى غیبت کننده، و لُمَزَه را به معنى عیبجو تفسیر کرده‏اند و بعضى عکس آن را گفته‏اند، و بعضى مى‏گویند هُمَزَه به کسى گفته مى‏شود که با اشارات عیب‏جویى مى‏کند، و لُمَزَه به معنى کسى است که با زبان، این عمل زشت را انجام مى‏دهد.
بعضى اولى را به معنى عیب جویى آشکار، و دومى را به معنى عیب جویى پنهان و یا اشاره دانسته‏اند، و بعضى عقیده دارند هُمَزَه کسى است که در حضور، عیب‏جویى مى‏کند، و لُمَزَه کسى است که در پشت سر، این کار را انجام مى‏دهد.
بعضى از مفسران گفته‏اند همز و لمز، دو صفت رذیله است که از جهل و غضب و تکبّر ترکیب شده است زیرا هم سبب اذیّت و آزار دیگران است و هم نوعى برترى‏طلبى در آن نهفته است، و از آنجا که در خود فضیلتى نمى‏بیند سعى مى‏کند به دیگران عیب بگذارد تا خودش را برتر نشان دهد. «روح البیان، جلد 10، صفحه 58»
در همان تفسیر این دو صفت را از اوصاف منافقان- طبق حدیثى- بیان مى‏کند. «روح البیان، جلد 10، صفحه 58» تعبیر به «ویل» که در آغاز این آیه آمده است، در 27 مورد از قرآن مجید دیده مى‏شود، که در مقام نفرین و به معنى هلاکت و یا به معنى انواع عذاب است، و این که گفته‏اند اشاره به چاه یا وادى پر عذابى در جهنم است در واقع از قبیل تفسیر کلى به مصداق است.
این واژه و واژه «وَیْس» و «وَیْح» همه حالت تأسف انسان را بیان مى‏کند منتها ویل در موارد کارهاى زشت و قبیح گفته مى‏شود، و ویس در مقابل تحقیر، و ویح در مقام ترحم. «تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 32، صفحه 91»
با توجه به موارد استعمال ویل در قرآن، به خوبى روشن مى‏شود که این واژه در مواردى به کار مى‏رود که کارهاى بسیار زشتى انجام گرفته است، و از اینجا روشن مى‏شود که غیبت و عیب جویى از دیدگاه قرآن مجید از زشت‏ترین کارها است.

در سومین آیه مستقیماً سخن از نکوهش اشاعه فحشاء و تهدید شدید مرتکب شوندگان به میان آمد و به طور ضمنى، مذمّت از غیبت مى‏کند، زیرا اشاعه فحشاء غالباً از طریق غیبت یا تهمت است. مى‏فرماید: «کسانى که دوست دارند زشتى‏ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند، و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانید» (انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشِیعَ الْفاحِشَةَ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ انْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
البته شأن نزول آیه در مورد تهمتى است که از سوى منافقان به یکى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله زده شده بود، ولى مسأله اشاعه فحشاء (شیوع دادن زشتیها در میان مردم) مفهوم عامى دارد که مخصوصاً غیبت را در بسیارى از موارد شامل مى‏شود.
در واقع نخستین آیه از آیات بالا اشاره به بُعد حقّ النّاس فردى غیبت داشت و این آیه اشاره به آثار ویران‏گر جمعى آن است، زیرا هرگاه کارهاى خلافى را که مردم در پنهانى انجام داده‏اند و کسى از آن آگاه نیست بر ملا شود، بسیارى از افراد ضعیف‏الایمان تشویق به این گونه کارها مى‏شود.
 «فاحشه» از ماده فحش در اصل به معنى هر کارى است که از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگیرد، بنابراین شامل تمام منکرات و کارهاى بسیار زشت و قبیح مى‏شود، هر چند در بسیارى از موارد در قرآن مجید یا در کلمات روزمرّه در خصوص انحرافات جنسى و آلودگى‏هاى ناموسى به کار مى‏رود، ولى این مانع از عمومیّت فاحشه و فحشاء نیست، و در واقع از قبیل استعمال در یک مصداق بارز است، بنابراین اشاعه فحشاء که در آیه آمده، و در بسیارى از موارد از طریق غیبت انجام مى‏شود، منحصر به آلودگى‏هاى جنسى نیست.
درآیه 45 عنکبوت درباره نماز مى‏خوانیم: «انَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛ نماز انسان را از زشتى‏ها و منکرات باز مى‏دارد» و به یقین مفهوم آن عام است.
به همین دلیل در ذیل این آیه حدیثى وارد شده که مى‏فرماید: «مَنْ قالَ فِى مُؤْمِنٍ مارَأَتْهُ عَیْناهُ وَ سَمِعَتْهُ اذُناهُ فَهُوَ مِنَ الَّذینَ قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ انّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ؛ کسى که درباره مؤمن آنچه را مى‏بیند (از عیوب پنهانى) و آنچه را مى‏شنود (که مردم درباره او مى‏گویند) او از کسانى است که خداوند متعال درباره آنها گفته کسانى که دوست دارند اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود عذاب درناکى دارند».
این نکته نیز حائز اهمیت است که قرآن در آیه بالا مجازات این گونه اشخاص را عذاب دنیا و آخرت ذکر کرده، و این نشان مى‏دهد غیبت و اشاعه فحشاء پى‏آمدهاى سویى در زندگى انسان‏ها نیز دارد.
آخرین سخن درباره تفسیر آیه فوق این که قرآن مجید براى این که تأکید بر این مسأله مهم بگذارد نمى‏گوید کسانى که اشاعه فحشا کنند، گرفتار عذاب الیم دنیا و آخرت مى‏شوند، بلکه مى‏گوید کسانى که دوست دارند، اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود چنین سرنوشتى دارند.

در چهارمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از جواز غیبت در مورد ظالمان براى مظلومانى که به دادخواهى برمى‏خیزند آمده است که از آن به خوبى روشن مى‏شود غیبت بدون مجوز جایز نیست، مى‏فرماید: «خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدى‏ها را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شد (و مى‏خواهد از این طریق تظلّم کند و رفع ظلم نماید) (لا یُحِبُّ اللَّه الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ الَّا مَنْ ظُلِمَ).
منظور از جهل من القول، هر گونه ابراز و اظهار لفظى است خواه به صورت شکایت باشد یا حکایت، یا غیبت، یا نفرین و مذّمت. بنابراین مظلومانى که مورد ستم ظالمان قرار گرفته‏اند براى دفاع از خویشتن مى‏توانند کارهاى ظالمان را برشمرند.
و براى این که افرادى از این استثناء سوء استفاده نکنند، و به بهانه این که مظلوم واقع شده‏اند، هر جا بنشینند و به غیبت این و آن بپردازند، در پایان آیه مى‏فرماید: خداوند سخنان را مى‏شنود و از نیّات آگاه است. (وَ کانَ اللَّهُ سَمیعَاً عَلیماً).
از آنچه در آیات فوق آمد زشتى فوق‏العاده غیبت و عواقب دردناک آن در دنیا و آخرت به خوبى روشن مى‏شود.

2. "غیبت" در روایات

در منابع حدیث و کتب اخلاق روایات زیادى در نکوهش غیبت وارد شده؛ مضمون این روایات به قدرى شدید و تکان دهنده است که درباره کمتر گناهى مى‏توان اینگونه تعبیرات را یافت که از میان آنها ده روایت زیر برگزیده شده‏است.

1- در حدیثى مى‏خوانیم که روزى پیغمبر با صداى بسیار بلند خطبه خواند به گونه‏اى که به گوش زنانى که در خانه‏هایى که نزدیک بودند رسید فرمود: «یا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لاتَغْتابُوا الْمُسْلِمینَ وَ لا تَتَبَّعُوا عَوراتَهُمْ فَانَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَتَ اخِیهِ یَتَتَبَّعُ اللَّهَ عَوْرَتَهُ حَتَّى یَفْضِحَهُ فى جَوْفِ بَیْتِهِ؛ اى گروهى که به زبان ایمان آورده‏اید و در قلبتان ایمان نیست، غیبت مسلمان نکنید، و در صدد کشف عیوب آن‏ها نباشید، چرا که هر کس درصدد کشف عیوب برادر مسلمانش باشد خداوند در صدد کشف عیوب او خواهد بود تا آنجا که در درون خانه‏اش رسوایش مى‏کند». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 303»

2- در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‏خوانیم که روزى خطبه خواند و درباره‏اهمیت گناه ربا سخنانى فرمود تا آنجا که گناه یک درهم از ربا را بدتر از سى‏وشش زنا شمرد، سپس فرمود: «انَّ ارْبَا الرِّبا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسَلِمِ؛ بدترین ربا بردن آبروى مسلمان (از طریق غیبت و مانند آن) است». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 303»
این تعبیر (اهمیت گناه غیبت نسبت به زنا) در روایات متعددى آمده و در بعضى‏ از روایات آمده است علت آن این است که زناکار پس از توبه حقیقى بخشوده خواهد شد، ولى غیبت کننده چون حق الناس را ضایع کرده مشمول رحمت الهى نخواهد شد، تا صاحب غیبت را راضى کند. «وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 601، حدیث 18»

3- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم که فرمود: «الْغَیْبَةُ حَرامٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ انّها لَتَأکُلُ الْحَسَناتِ کَما تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛ غیبت بر هر مسلمانى حرام است و حسنات را از میان مى‏برد، همانگونه آتش هیزم را مى‏سوزاند و نابود مى‏کند». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 305»
این ویژگى همان گونه که در بحثهاى آینده خواهد آمد نیز به خاطر آن است که غیبت جنبه حقّ النّاس دارد، و حسنات غیبت کننده را به نامه اعمال غیبت شونده منتقل مى‏کنند تا جبران تضییع آبروى او شود.

4- در یک حدیث قدسى آمده است که خداوند به موسى علیه السلام خطاب کرد و فرمود «مَنْ ماتَ تُائباً مِنَ الْغَیْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ ماتَ مُصِرّاً عَلَیها، فَهُوَ اوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النَّارَ؛ کسى که بمیرد در حالى که توبه از غیبت کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مى‏شود، و کسى که بمیرد و اصرار بر آن ورزد و توبه نکند، اولین کسى است که وارد دوزخ مى‏شود». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 302»

5- در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم تعبیر تکان دهنده دیگرى دیده مى‏شود، فرمود: «مَنْ مَشى فِى غَیْبَةِ اخِیهِ وَ کَشْفِ عَوْرَتِهِ کانَ اوَّلُ خُطْوَةٍ خَطاها وَضَعَها فى جَهَنَّمَ؛ کسى که در طریق غیبت برادر مسلمانش و کشف عیوب پنهانى او گام بردارد، اولین گامى را که برمى‏دارد در جهنم مى‏گذارد». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 303»

6- در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى‏خوانیم «ما عُمّرَ مَجلسٌ بِالْغَیْبَةِ الَّا خُرِّبَ بِالدِّینِ فَنَزَّهُوَ اسْماعَکُمْ مِنْ اسْتماعِ الْغَیْبَةِ فَانَّ الْقائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَها شَرِیکانِ فِى الاثْمِ؛ هیچ مجلسى با غیبت آباد نمى‏شود مگر اینکه از نظر دین ویران مى‏گردد، حال که چنین است گو خود را از شنیدن غیبت پاک دارید چرا که گوینده و شنونده هر دو در گناه شریکند» «بحارالانوار، جلد 75، صفحه 259»

7- در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله در مورد زیانهاى فوق العاده معنوى غیبت چنین مى‏خوانیم: «مَنْ اغْتابَ مُسْلِماً اوْ مُسْلِمَةً لَنْ یَقْبَلَ اللَّه صَلاتَهُ وَ لا صِیامَهُ ارْبَعِینَ لَیْلَةً الَّا انْ یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛ کسى که غیبت مرد مسلمانى یا زن مسلمانى بکند خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمى‏کند مگر این که صاحب غیبت از او راضى گردد». «بحارالانوار، جلد 72، صفحه 258، حدیث 53»

8- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم: «مَنْ رَوى عَلى مُؤْمِنٍ رَوایَةٍ یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرَوَّتِهِ لَیَسْقُطُ مِنْ اعْیُنِ النَّاسِ، وَ اخْرَجَهُ اللَّه مِنْ وِلایَتِهِ الى وِلایَةِ الشَّیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ؛ کسى که سخنى درباره فرد با ایمانى نقل کند و هدفش این باشد که عیبى بر او نهد، و شخصیتش را در هم بشکند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از تحت سرپرستى خودش به تحت سرپرستى شیطان مى‏فرستد، و شیطان او را نمى‏پذیرد». « اصول کافى، جلد 2، صفحه 358، حدیث 1»
روشن است که مصداق واضح روایت بالا شخص غیبت کننده است که هدفش از غیبت عیب نهادن بر مؤمنین، و در هم شکستن شخصیت اجتماعى آن‏ها است و چنین افرادى به قدرى گناهانشان عظیم است که حتى شیطان از پذیرفتن ولایت آنها وحشت دارد».

9- در حدیث مناهى رسول اللّه صلى الله علیه و آله آمده است «نَهى عَنِ الْغَیْبَةِ وَ قالَ مَنْ اغْتابَ امْرَءً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نَقَضَ وَضُوئُهُ، وَ جاءَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفُوهُ مِنْ فِیِه رائِحَةٌ انْتَنُ مِنَ الْجِیفَهِ یَتَأَذَّئُ بِهِ اهْلُ الْمَوْقِفِ؛ پیامبر صلى الله علیه و آله از غیبت نهى کرد و فرمود: کسى که مسلمانى را غیبت کند، روزه‏اش باطل مى‏شود، و وضویش مى‏شکند، و روز قیامت از دهان او بویى خارج مى‏شود که متعفّن‏تر از بوى مردار است، به گونه‏اى که اهل محشر از آن ناراحت مى‏شوند». «وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 599، حدیث 13»

10- این بحث را با حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام پایان مى‏دهیم، هر چند روایاتى که در این زمینه باقى مانده بسیار بیش از آن است که در بالا آوردیم، اما آنچه در بالا آمد براى درک اهمیت گناه غیبت کافى است فرمود: «ایَّاکَ وَ الْغَیْبَةَ فَانَّها تُمْقِتُکَ الَى اللَّهَ وَ النَّاسَ، وَ تَحْبُطُ اجْرَکَ؛ از غیبت بپرهیز که تو را در پیشگاه خدا و مردم مبغوض مى‏کند، و اجر و پاداش تو را (در برابر اعمال صالحه) بر باد مى‏دهد». «شرح غرر الحکم، جلد 2، صفحه 687، حدیث 2632»
به یقین حتى یکى از این احادیث به تنهایى براى پى بردن به اهمیت گناه غیبت از دیدگاه پیشوایان اسلام کافى است تا چه رسد به این که همه آنها را در کنار هم بچینیم و یکى در نظر بگیریم.
شک نیست که علاوه بر شهادت قرآن مجید و روایات متواتره اسلامى و اجماع مسلمین بر حرمت غیبت، عقل نیز آن را زشت و قبیح و در خور سرزنش و مجازات مى‏شمرد، چرا که یکى از مصادیق بارز ظلم و ستم است که قبح و زشتى آن از مستقلّات عقلیه مى‏باشد، بنابراین دلیل حرمت غیبت، تمام ادلّه اربعه فقهى مى‏باشد.

3. پیشگیری و درمان غیبت‏

درمان این بیمارى خطرناک اخلاقى از جهاتى با درمان سایر بیمارى‏هاى اخلاقى مشابه، و از جهاتى متفاوت است و در مجموع، رعایت امور زیر براى پیشگیرى یا درمان غیبت بسیار کارساز است:
1- درمان اصلى هر بیمارى جسمى یا روانى و اخلاقى جز با ریشه یابى عوامل آن و قطع کردن آنها امکان‏پذیر نیست، و از آنجا که عوامل زیادى در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آن‏ها رفت، حسد، کینه توزى، انحصارطلبى، انتقام جویى، کبر و خودبرتر بینى، از عوامل مهمى بود که آدمى را به سراغ غیبت مى‏فرستاد، و تا اینها از وجود انسان ریشه کن نشود، صفت رذیله غیبت ریشه کن نخواهد شد.
هنگامى که انسان نسبت به کسى حسد نورزد، کینه توز نباشد، انتقام جویى نکند، خودبرتربین نباشد، و همچنین از رذایل دیگرى که او را به سوى غیبت مى‏فرستد پاک گردد، دلیلى ندارد که خود را آلوده غیبت کند.
2- راه مهم دیگر براى درمان این رذیله اخلاقى، توجه به پى‏آمدهاى سوء معنوى‏ و مادى، فردى و اجتماعى آن است، هرگاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم مى‏اندازد و به عنوان فردى خائن، حق نشناس، ضعیف و ناتوان در جامعه معرفى مى‏کند، و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل مى‏سازد، حسنات او را از بین مى‏برد، سیّئات دیگران را بر دوش او مى‏گذارد، عبادات او تا چهل روز پذیرفته نمى‏شود، و جزو نخستین کسانى است که قبل از همه وارد دوزخ مى‏شوند و اگر توبه کند و توبه او پذیرفته شود، آخرین کسى است که وارد بهشت مى‏شود.
و نیز به این حقیقت توجه کند که غیبت، حق الناس است، چرا که آبروى خلق خدا را مى‏برد، و ارزش آبروى هر کس همچون ارزش جان و مال او است. و تا صاحب حق راضى نشود، خدا او را نمى‏بخشد و اى بسا غیبت مى‏کند و دست رسى براى جلب رضایت طرف پیدا نمى‏کند، و این بار گناه براى همیشه بر دوش او مى‏ماند.
آرى اگر غیبت کننده در این امور دقت کند، به یقین از کار خود پشیمان و منصرف مى‏شود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سرگرمى مجالس خودشان قرار مى‏دهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدید نظر خواهند کرد.
3- غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که نیروهاى انسان محدود است؛ اگر نیرویى را که صرف تضییع آبروى اشخاص و شکستن موقعیّت اجتماعى آنها مى‏کند، صرف رقابت‏هاى صحیح و سازنده نماید، اى بسا در مدّت کوتاهى از رقیبان خود پیشى گیرد، و مقام والایى را که انتظار دارد، در جامعه براى خویش فراهم سازد، بى آنکه ضربه‏اى بر فرد یا جامعه وارد کند، و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد.
به تعبیر دیگر چه بهتر که انسان به جاى تخریب دیگران به آبادانى خانه خویش بپردازد تا در محله‏اى آباد و در خانه‏اى آبادتر زندگى کند. ولى کسى که به ویرانى خانه دیگران دل بسته است سرانجام در محله‏اى ویرانه و خانه‏اى ویرانه‏تر زندگى خواهد کرد.
غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکى از نشانه‏هاى بارز ضعف و ناتوانى و فقدان شخصیت و عقده خود کم‏بینى است، و او با غیبت کردن این صفات درونى خود را آشکار مى‏سازد، و پیش از آن که شخصیت اجتماعى طرف را بشکند شخصیت خود را در هم مى‏کوبد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که براى ترک غیبت- مخصوصاً در مورد کسانى که این کار زشت به صورت یک عادت براى آن‏ها در آمده، قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان و سخنان لازم است، و همچنین پرهیز از دوستانى که او را به غیبت تشویق مى‏کنند، و مجالسى که مهیّا براى غیبت است و کلیه امورى که وسوسه غیبت در او ایجاد مى‏کند ضرورت دارد.
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم که فرمود: «ما عُمِّرَ مَجْلسٌ بِالْغَیْبَةِ الّا خَرِبَ مِنَ الدِّینِ؛ مجلسى به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت». «روضة الواعظین، صفحه 542»
نکته دیگر این که یکى از انگیزه‏هاى غیبت، تبرئه خویشتن است، مثلًا مى‏گوید اگر من مرتکب گناه شدم، فلان کس که از من عالم‏تر و با سابقه‏تر است چنین عملى را انجام داده یا بدتر از این را انجام داده، در حالى که براى تبرئه خویشتن راه‏هاى زیادى وجود دارد که منتهى به این گناه بزرگ یعنى غیبت نمى‏شود، و اصولًا اعتراف به اشتباه و خطا در این گونه موارد سالم‏ترین و مؤثرترین عذر است، اضافه بر این یکى از اشتباهات بزرگ این است که انسان خود را با آلودگان مقایسه کند چرا با پاکان و نیکان مقایسه نکند و با آنها رقابت نداشته باشد.
گاهى نیز براى تبرئه خویش به این عذر متشبّث مى‏شوند که از وقتى که فلان گناه و انحراف را از فلان عالم دیدم عقیده من از همه چیز سلب شد و نسبت به همه چیز بى‏تفاوت شدم و در امر معاد متزلزل گشتم.
این گونه عذرها مصداق روشن عذر بدتر از گناه است، و عواقب بسیار خطرناکى دارد، چه بهتر که انسان اعتراف به خطاى خویش کند، و تا آنجا که مى‏تواند اعمال‏ دیگران را حمل بر صحّت کند و به فرض که عالم یا جاهل و رئیس یا بزرگى انحرافى پیدا کرده، او را بهانه انحراف خویش قرار ندهد که این یک بهانه شیطانى است بلکه نظر به خیل عظیم پاکان و نیکان و مقرّبان درگاه حق بیفکند.

" اخلاق در قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، جلد 3، صفحات 98 تا 119 "

در همین زمینه بخوانید: احکام غیبت



پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امامزاده روح الله علیه السلام