1. "غیبت" در آیات قرآن کریم
قرآن مجید در آیات متعددى به سراغ موضوع غیبت رفته و دستورهاى مؤکدى صادر نموده است:
1- ... وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ایُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَأْکُلَ لَحْمَ اخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوه. (حجرات- 12)
2- وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ. (همزه- 1)
3- انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِى الّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِى الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ. (نور- 19)
4- لا یُحِبُّ اللَّهَ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ الّا مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیِماً. (نساء- 148)
ترجمه:
1- «... و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر کراهت دارید».
2- واى بر هر غیبجوى مسخره کننده.
3- «کسانى که دوست دارند زشتىها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است.
4- خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیها (ى دیگران) را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است.
تفسیر و جمعبندى:
در نخستین آیه، قرآن با صراحت از سه چیز نهى مىکند که در واقع علّت و معلول یکدیگرند. نخست از گمان بد، و بعد از تجسّس، و سرانجام از غیبت. روشن است گمان بد انسان را وادار به تجسّس در احوال دیگران، و کشف اسرار آنها مىکند و از آنجا که هر انسانى ممکن است عیب و نقصى داشته باشد که با تجسّس کشف شود، اطلاع بر آن عیب پنهانى سبب غیبت مىگردد.
ولى قرآن مجید در این آیه براى غیبت اهمیّتى بیش از مسأله گمان بد و تجسّس قائل شده چرا که آن را مدلّل به دلیلى گویا و رسایى ساخته مىفرماید:
«کسى از شما دیگرى را غیبت نکند آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ایُحِبُّ احَدُکُمْ انْ یَاْکُلَ لَحْمَ اخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ).
این تشبیه که در واقع یک دلیل منطقى را تشکیل مىدهد تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان کرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مىکند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، کارى که هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سختترین حالات حاضر نیست چنین کند.
این تشبیه مىتواند اشاره به نکتههاى فراوان دیگرى نیز باشد:
فرد غائب همچون مرده است که قدرت بر دفاع از خویش ندارد، و هجوم بردن بر کسى که قادر بر دفاع از خویش نیست، بدترین نوع ناجوان مردى است.
بى شک خوردن گوشت مرده سبب سلامت جسم و جان نمىشود، بلکه سرچشمه انواع بیمارىها است، بنابراین غیبت کننده اگر آتش کینه و حسد خود را با غیبت موقّتاً فرو نشاند به یقین چیزى نمىگذرد که همان بذرهاى نهفته مفاسد اخلاقى در درون جان او سر مىکشد و همچون خارهاى مغیلان او را آزار مىدهد.
غیبت کننده انسان ضعیف و ناتوانى است که شهامت رویا رویى با مسایل را ندارد و به همین دلیل به مرده برادر خویش هجوم مىبرد.
همان گونه که یک حیوان یا انسان مردار خوار، سبب انتشار انواع میکربهاى بیمارى مىگردد، شخص غیبت کننده نیز با ذکر گناهان و عیوب پنهانى برادران مسلمان عوامل اشاعه فحشاء را فراهم مىسازد.
قرآن مجید با ذکر این مثال و ریزه کارىهایى که در آن نهفته شده به تحریک وجدان و فطرت انسانها در برابر این گناه بزرگ مىپردازد، و شاید به همین دلیل جمله را با سؤال شروع مىکند، تا پاسخ آن از درون انسانها برخیزد و تأثیر آن قوىتر شود، مىفرماید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»
در ضمن آیه مىتواند اشارهاى به این نکته نیز باشد، که موارد جواز غیبت (مانند تظلّم و رفع ستم و مشورت و اصلاح ذات البین در واقع مانند موارد اضطرار به اکل میته است که انسان باید به حداقل قناعت کند).
ولى این سؤال مطرح است که ما در تمام دنیا به ندرت در طول یک سال به موردى برخورد مىکنیم که کسى گوشت مرده انسانى را- چه رسد به برادر خویش- خورده باشد، زشتى این امر به اندازهاى است که همه از آن پرهیز مىکنند، در حالى که غیبت امر رایجى است که در همه جوامع دیده مىشود، بلکه یکى از وسایل تفریح و سرگرمى در جلسات است، راستى این تفاوت از کجا سرچشمه مىگیرد؟
این موضوع ظاهراً دلیلى جز این ندارد که رواج غیبت، قبح و زشتى آن را متأسفانه در نظرها کم کرده است.
در دومین آیه با تهدید کوبندهاى به سراغ عیب جویان و غیبت کنندگان مىرود، مىفرماید «واى به هر عیب جوى غیبت کنندهاى که مردم با ایمان را به سخریه مىگیرند، و با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پیش رو، مؤمنان را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مىدهند» (وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ).
در این که واژه «لُمَزَة» (از ماده لمز (بر وزن رمز) و «هُمَزَه» از ماده همز (بر همین وزن) که هر دو صیغه مبالغه است، به یک معنى است، و اشاره به غیبت کنندگان و عیب جویان مىکند یا در میان آنها تفاوتى است، در میان مفسّران گفتگوى بسیار است. بعضى هر دو را به یک معنى مىدانند بعضى به دو معنى، آنها که معتقدند دو معنى دارد بعضى هُمَزَه رابه معنى غیبت کننده، و لُمَزَه را به معنى عیبجو تفسیر کردهاند و بعضى عکس آن را گفتهاند، و بعضى مىگویند هُمَزَه به کسى گفته مىشود که با اشارات عیبجویى مىکند، و لُمَزَه به معنى کسى است که با زبان، این عمل زشت را انجام مىدهد.
بعضى اولى را به معنى عیب جویى آشکار، و دومى را به معنى عیب جویى پنهان و یا اشاره دانستهاند، و بعضى عقیده دارند هُمَزَه کسى است که در حضور، عیبجویى مىکند، و لُمَزَه کسى است که در پشت سر، این کار را انجام مىدهد.
بعضى از مفسران گفتهاند همز و لمز، دو صفت رذیله است که از جهل و غضب و تکبّر ترکیب شده است زیرا هم سبب اذیّت و آزار دیگران است و هم نوعى برترىطلبى در آن نهفته است، و از آنجا که در خود فضیلتى نمىبیند سعى مىکند به دیگران عیب بگذارد تا خودش را برتر نشان دهد. «روح البیان، جلد 10، صفحه 58»
در همان تفسیر این دو صفت را از اوصاف منافقان- طبق حدیثى- بیان مىکند. «روح البیان، جلد 10، صفحه 58» تعبیر به «ویل» که در آغاز این آیه آمده است، در 27 مورد از قرآن مجید دیده مىشود، که در مقام نفرین و به معنى هلاکت و یا به معنى انواع عذاب است، و این که گفتهاند اشاره به چاه یا وادى پر عذابى در جهنم است در واقع از قبیل تفسیر کلى به مصداق است.
این واژه و واژه «وَیْس» و «وَیْح» همه حالت تأسف انسان را بیان مىکند منتها ویل در موارد کارهاى زشت و قبیح گفته مىشود، و ویس در مقابل تحقیر، و ویح در مقام ترحم. «تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 32، صفحه 91»
با توجه به موارد استعمال ویل در قرآن، به خوبى روشن مىشود که این واژه در مواردى به کار مىرود که کارهاى بسیار زشتى انجام گرفته است، و از اینجا روشن مىشود که غیبت و عیب جویى از دیدگاه قرآن مجید از زشتترین کارها است.
در سومین آیه مستقیماً سخن از نکوهش اشاعه فحشاء و تهدید شدید مرتکب شوندگان به میان آمد و به طور ضمنى، مذمّت از غیبت مىکند، زیرا اشاعه فحشاء غالباً از طریق غیبت یا تهمت است. مىفرماید: «کسانى که دوست دارند زشتىها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند، و خداوند مىداند و شما نمىدانید» (انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشِیعَ الْفاحِشَةَ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ انْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
البته شأن نزول آیه در مورد تهمتى است که از سوى منافقان به یکى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله زده شده بود، ولى مسأله اشاعه فحشاء (شیوع دادن زشتیها در میان مردم) مفهوم عامى دارد که مخصوصاً غیبت را در بسیارى از موارد شامل مىشود.
در واقع نخستین آیه از آیات بالا اشاره به بُعد حقّ النّاس فردى غیبت داشت و این آیه اشاره به آثار ویرانگر جمعى آن است، زیرا هرگاه کارهاى خلافى را که مردم در پنهانى انجام دادهاند و کسى از آن آگاه نیست بر ملا شود، بسیارى از افراد ضعیفالایمان تشویق به این گونه کارها مىشود.
«فاحشه» از ماده فحش در اصل به معنى هر کارى است که از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگیرد، بنابراین شامل تمام منکرات و کارهاى بسیار زشت و قبیح مىشود، هر چند در بسیارى از موارد در قرآن مجید یا در کلمات روزمرّه در خصوص انحرافات جنسى و آلودگىهاى ناموسى به کار مىرود، ولى این مانع از عمومیّت فاحشه و فحشاء نیست، و در واقع از قبیل استعمال در یک مصداق بارز است، بنابراین اشاعه فحشاء که در آیه آمده، و در بسیارى از موارد از طریق غیبت انجام مىشود، منحصر به آلودگىهاى جنسى نیست.
درآیه 45 عنکبوت درباره نماز مىخوانیم: «انَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛ نماز انسان را از زشتىها و منکرات باز مىدارد» و به یقین مفهوم آن عام است.
به همین دلیل در ذیل این آیه حدیثى وارد شده که مىفرماید: «مَنْ قالَ فِى مُؤْمِنٍ مارَأَتْهُ عَیْناهُ وَ سَمِعَتْهُ اذُناهُ فَهُوَ مِنَ الَّذینَ قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ انّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ؛ کسى که درباره مؤمن آنچه را مىبیند (از عیوب پنهانى) و آنچه را مىشنود (که مردم درباره او مىگویند) او از کسانى است که خداوند متعال درباره آنها گفته کسانى که دوست دارند اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود عذاب درناکى دارند».
این نکته نیز حائز اهمیت است که قرآن در آیه بالا مجازات این گونه اشخاص را عذاب دنیا و آخرت ذکر کرده، و این نشان مىدهد غیبت و اشاعه فحشاء پىآمدهاى سویى در زندگى انسانها نیز دارد.
آخرین سخن درباره تفسیر آیه فوق این که قرآن مجید براى این که تأکید بر این مسأله مهم بگذارد نمىگوید کسانى که اشاعه فحشا کنند، گرفتار عذاب الیم دنیا و آخرت مىشوند، بلکه مىگوید کسانى که دوست دارند، اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود چنین سرنوشتى دارند.
در چهارمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از جواز غیبت در مورد ظالمان براى مظلومانى که به دادخواهى برمىخیزند آمده است که از آن به خوبى روشن مىشود غیبت بدون مجوز جایز نیست، مىفرماید: «خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدىها را اظهار کند مگر آن کس که مورد ستم واقع شد (و مىخواهد از این طریق تظلّم کند و رفع ظلم نماید) (لا یُحِبُّ اللَّه الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ الَّا مَنْ ظُلِمَ).
منظور از جهل من القول، هر گونه ابراز و اظهار لفظى است خواه به صورت شکایت باشد یا حکایت، یا غیبت، یا نفرین و مذّمت. بنابراین مظلومانى که مورد ستم ظالمان قرار گرفتهاند براى دفاع از خویشتن مىتوانند کارهاى ظالمان را برشمرند.
و براى این که افرادى از این استثناء سوء استفاده نکنند، و به بهانه این که مظلوم واقع شدهاند، هر جا بنشینند و به غیبت این و آن بپردازند، در پایان آیه مىفرماید: خداوند سخنان را مىشنود و از نیّات آگاه است. (وَ کانَ اللَّهُ سَمیعَاً عَلیماً).
از آنچه در آیات فوق آمد زشتى فوقالعاده غیبت و عواقب دردناک آن در دنیا و آخرت به خوبى روشن مىشود.
2. "غیبت" در روایات
در منابع حدیث و کتب اخلاق روایات زیادى در نکوهش غیبت وارد شده؛ مضمون این روایات به قدرى شدید و تکان دهنده است که درباره کمتر گناهى مىتوان اینگونه تعبیرات را یافت که از میان آنها ده روایت زیر برگزیده شدهاست.
1- در حدیثى مىخوانیم که روزى پیغمبر با صداى بسیار بلند خطبه خواند به گونهاى که به گوش زنانى که در خانههایى که نزدیک بودند رسید فرمود: «یا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لاتَغْتابُوا الْمُسْلِمینَ وَ لا تَتَبَّعُوا عَوراتَهُمْ فَانَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَتَ اخِیهِ یَتَتَبَّعُ اللَّهَ عَوْرَتَهُ حَتَّى یَفْضِحَهُ فى جَوْفِ بَیْتِهِ؛ اى گروهى که به زبان ایمان آوردهاید و در قلبتان ایمان نیست، غیبت مسلمان نکنید، و در صدد کشف عیوب آنها نباشید، چرا که هر کس درصدد کشف عیوب برادر مسلمانش باشد خداوند در صدد کشف عیوب او خواهد بود تا آنجا که در درون خانهاش رسوایش مىکند». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 303»
2- در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم که روزى خطبه خواند و دربارهاهمیت گناه ربا سخنانى فرمود تا آنجا که گناه یک درهم از ربا را بدتر از سىوشش زنا شمرد، سپس فرمود: «انَّ ارْبَا الرِّبا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسَلِمِ؛ بدترین ربا بردن آبروى مسلمان (از طریق غیبت و مانند آن) است». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 303»
این تعبیر (اهمیت گناه غیبت نسبت به زنا) در روایات متعددى آمده و در بعضى از روایات آمده است علت آن این است که زناکار پس از توبه حقیقى بخشوده خواهد شد، ولى غیبت کننده چون حق الناس را ضایع کرده مشمول رحمت الهى نخواهد شد، تا صاحب غیبت را راضى کند. «وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 601، حدیث 18»
3- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم که فرمود: «الْغَیْبَةُ حَرامٌ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ انّها لَتَأکُلُ الْحَسَناتِ کَما تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛ غیبت بر هر مسلمانى حرام است و حسنات را از میان مىبرد، همانگونه آتش هیزم را مىسوزاند و نابود مىکند». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 305»
این ویژگى همان گونه که در بحثهاى آینده خواهد آمد نیز به خاطر آن است که غیبت جنبه حقّ النّاس دارد، و حسنات غیبت کننده را به نامه اعمال غیبت شونده منتقل مىکنند تا جبران تضییع آبروى او شود.
4- در یک حدیث قدسى آمده است که خداوند به موسى علیه السلام خطاب کرد و فرمود «مَنْ ماتَ تُائباً مِنَ الْغَیْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ ماتَ مُصِرّاً عَلَیها، فَهُوَ اوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ النَّارَ؛ کسى که بمیرد در حالى که توبه از غیبت کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود، و کسى که بمیرد و اصرار بر آن ورزد و توبه نکند، اولین کسى است که وارد دوزخ مىشود». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 302»
5- در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم تعبیر تکان دهنده دیگرى دیده مىشود، فرمود: «مَنْ مَشى فِى غَیْبَةِ اخِیهِ وَ کَشْفِ عَوْرَتِهِ کانَ اوَّلُ خُطْوَةٍ خَطاها وَضَعَها فى جَهَنَّمَ؛ کسى که در طریق غیبت برادر مسلمانش و کشف عیوب پنهانى او گام بردارد، اولین گامى را که برمىدارد در جهنم مىگذارد». «جامع السادات، جلد 2، صفحه 303»
6- در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مىخوانیم «ما عُمّرَ مَجلسٌ بِالْغَیْبَةِ الَّا خُرِّبَ بِالدِّینِ فَنَزَّهُوَ اسْماعَکُمْ مِنْ اسْتماعِ الْغَیْبَةِ فَانَّ الْقائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَها شَرِیکانِ فِى الاثْمِ؛ هیچ مجلسى با غیبت آباد نمىشود مگر اینکه از نظر دین ویران مىگردد، حال که چنین است گو خود را از شنیدن غیبت پاک دارید چرا که گوینده و شنونده هر دو در گناه شریکند» «بحارالانوار، جلد 75، صفحه 259»
7- در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله در مورد زیانهاى فوق العاده معنوى غیبت چنین مىخوانیم: «مَنْ اغْتابَ مُسْلِماً اوْ مُسْلِمَةً لَنْ یَقْبَلَ اللَّه صَلاتَهُ وَ لا صِیامَهُ ارْبَعِینَ لَیْلَةً الَّا انْ یَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛ کسى که غیبت مرد مسلمانى یا زن مسلمانى بکند خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمىکند مگر این که صاحب غیبت از او راضى گردد». «بحارالانوار، جلد 72، صفحه 258، حدیث 53»
8- در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «مَنْ رَوى عَلى مُؤْمِنٍ رَوایَةٍ یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرَوَّتِهِ لَیَسْقُطُ مِنْ اعْیُنِ النَّاسِ، وَ اخْرَجَهُ اللَّه مِنْ وِلایَتِهِ الى وِلایَةِ الشَّیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ؛ کسى که سخنى درباره فرد با ایمانى نقل کند و هدفش این باشد که عیبى بر او نهد، و شخصیتش را در هم بشکند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از تحت سرپرستى خودش به تحت سرپرستى شیطان مىفرستد، و شیطان او را نمىپذیرد». « اصول کافى، جلد 2، صفحه 358، حدیث 1»
روشن است که مصداق واضح روایت بالا شخص غیبت کننده است که هدفش از غیبت عیب نهادن بر مؤمنین، و در هم شکستن شخصیت اجتماعى آنها است و چنین افرادى به قدرى گناهانشان عظیم است که حتى شیطان از پذیرفتن ولایت آنها وحشت دارد».
9- در حدیث مناهى رسول اللّه صلى الله علیه و آله آمده است «نَهى عَنِ الْغَیْبَةِ وَ قالَ مَنْ اغْتابَ امْرَءً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نَقَضَ وَضُوئُهُ، وَ جاءَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفُوهُ مِنْ فِیِه رائِحَةٌ انْتَنُ مِنَ الْجِیفَهِ یَتَأَذَّئُ بِهِ اهْلُ الْمَوْقِفِ؛ پیامبر صلى الله علیه و آله از غیبت نهى کرد و فرمود: کسى که مسلمانى را غیبت کند، روزهاش باطل مىشود، و وضویش مىشکند، و روز قیامت از دهان او بویى خارج مىشود که متعفّنتر از بوى مردار است، به گونهاى که اهل محشر از آن ناراحت مىشوند». «وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 599، حدیث 13»
10- این بحث را با حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام پایان مىدهیم، هر چند روایاتى که در این زمینه باقى مانده بسیار بیش از آن است که در بالا آوردیم، اما آنچه در بالا آمد براى درک اهمیت گناه غیبت کافى است فرمود: «ایَّاکَ وَ الْغَیْبَةَ فَانَّها تُمْقِتُکَ الَى اللَّهَ وَ النَّاسَ، وَ تَحْبُطُ اجْرَکَ؛ از غیبت بپرهیز که تو را در پیشگاه خدا و مردم مبغوض مىکند، و اجر و پاداش تو را (در برابر اعمال صالحه) بر باد مىدهد». «شرح غرر الحکم، جلد 2، صفحه 687، حدیث 2632»
به یقین حتى یکى از این احادیث به تنهایى براى پى بردن به اهمیت گناه غیبت از دیدگاه پیشوایان اسلام کافى است تا چه رسد به این که همه آنها را در کنار هم بچینیم و یکى در نظر بگیریم.
شک نیست که علاوه بر شهادت قرآن مجید و روایات متواتره اسلامى و اجماع مسلمین بر حرمت غیبت، عقل نیز آن را زشت و قبیح و در خور سرزنش و مجازات مىشمرد، چرا که یکى از مصادیق بارز ظلم و ستم است که قبح و زشتى آن از مستقلّات عقلیه مىباشد، بنابراین دلیل حرمت غیبت، تمام ادلّه اربعه فقهى مىباشد.
3. پیشگیری و درمان غیبت
درمان این بیمارى خطرناک اخلاقى از جهاتى با درمان سایر بیمارىهاى اخلاقى مشابه، و از جهاتى متفاوت است و در مجموع، رعایت امور زیر براى پیشگیرى یا درمان غیبت بسیار کارساز است:
1- درمان اصلى هر بیمارى جسمى یا روانى و اخلاقى جز با ریشه یابى عوامل آن و قطع کردن آنها امکانپذیر نیست، و از آنجا که عوامل زیادى در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آنها رفت، حسد، کینه توزى، انحصارطلبى، انتقام جویى، کبر و خودبرتر بینى، از عوامل مهمى بود که آدمى را به سراغ غیبت مىفرستاد، و تا اینها از وجود انسان ریشه کن نشود، صفت رذیله غیبت ریشه کن نخواهد شد.
هنگامى که انسان نسبت به کسى حسد نورزد، کینه توز نباشد، انتقام جویى نکند، خودبرتربین نباشد، و همچنین از رذایل دیگرى که او را به سوى غیبت مىفرستد پاک گردد، دلیلى ندارد که خود را آلوده غیبت کند.
2- راه مهم دیگر براى درمان این رذیله اخلاقى، توجه به پىآمدهاى سوء معنوى و مادى، فردى و اجتماعى آن است، هرگاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم مىاندازد و به عنوان فردى خائن، حق نشناس، ضعیف و ناتوان در جامعه معرفى مىکند، و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل مىسازد، حسنات او را از بین مىبرد، سیّئات دیگران را بر دوش او مىگذارد، عبادات او تا چهل روز پذیرفته نمىشود، و جزو نخستین کسانى است که قبل از همه وارد دوزخ مىشوند و اگر توبه کند و توبه او پذیرفته شود، آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود.
و نیز به این حقیقت توجه کند که غیبت، حق الناس است، چرا که آبروى خلق خدا را مىبرد، و ارزش آبروى هر کس همچون ارزش جان و مال او است. و تا صاحب حق راضى نشود، خدا او را نمىبخشد و اى بسا غیبت مىکند و دست رسى براى جلب رضایت طرف پیدا نمىکند، و این بار گناه براى همیشه بر دوش او مىماند.
آرى اگر غیبت کننده در این امور دقت کند، به یقین از کار خود پشیمان و منصرف مىشود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سرگرمى مجالس خودشان قرار مىدهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدید نظر خواهند کرد.
3- غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که نیروهاى انسان محدود است؛ اگر نیرویى را که صرف تضییع آبروى اشخاص و شکستن موقعیّت اجتماعى آنها مىکند، صرف رقابتهاى صحیح و سازنده نماید، اى بسا در مدّت کوتاهى از رقیبان خود پیشى گیرد، و مقام والایى را که انتظار دارد، در جامعه براى خویش فراهم سازد، بى آنکه ضربهاى بر فرد یا جامعه وارد کند، و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد.
به تعبیر دیگر چه بهتر که انسان به جاى تخریب دیگران به آبادانى خانه خویش بپردازد تا در محلهاى آباد و در خانهاى آبادتر زندگى کند. ولى کسى که به ویرانى خانه دیگران دل بسته است سرانجام در محلهاى ویرانه و خانهاى ویرانهتر زندگى خواهد کرد.
غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکى از نشانههاى بارز ضعف و ناتوانى و فقدان شخصیت و عقده خود کمبینى است، و او با غیبت کردن این صفات درونى خود را آشکار مىسازد، و پیش از آن که شخصیت اجتماعى طرف را بشکند شخصیت خود را در هم مىکوبد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که براى ترک غیبت- مخصوصاً در مورد کسانى که این کار زشت به صورت یک عادت براى آنها در آمده، قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان و سخنان لازم است، و همچنین پرهیز از دوستانى که او را به غیبت تشویق مىکنند، و مجالسى که مهیّا براى غیبت است و کلیه امورى که وسوسه غیبت در او ایجاد مىکند ضرورت دارد.
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم که فرمود: «ما عُمِّرَ مَجْلسٌ بِالْغَیْبَةِ الّا خَرِبَ مِنَ الدِّینِ؛ مجلسى به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت». «روضة الواعظین، صفحه 542»
نکته دیگر این که یکى از انگیزههاى غیبت، تبرئه خویشتن است، مثلًا مىگوید اگر من مرتکب گناه شدم، فلان کس که از من عالمتر و با سابقهتر است چنین عملى را انجام داده یا بدتر از این را انجام داده، در حالى که براى تبرئه خویشتن راههاى زیادى وجود دارد که منتهى به این گناه بزرگ یعنى غیبت نمىشود، و اصولًا اعتراف به اشتباه و خطا در این گونه موارد سالمترین و مؤثرترین عذر است، اضافه بر این یکى از اشتباهات بزرگ این است که انسان خود را با آلودگان مقایسه کند چرا با پاکان و نیکان مقایسه نکند و با آنها رقابت نداشته باشد.
گاهى نیز براى تبرئه خویش به این عذر متشبّث مىشوند که از وقتى که فلان گناه و انحراف را از فلان عالم دیدم عقیده من از همه چیز سلب شد و نسبت به همه چیز بىتفاوت شدم و در امر معاد متزلزل گشتم.
این گونه عذرها مصداق روشن عذر بدتر از گناه است، و عواقب بسیار خطرناکى دارد، چه بهتر که انسان اعتراف به خطاى خویش کند، و تا آنجا که مىتواند اعمال دیگران را حمل بر صحّت کند و به فرض که عالم یا جاهل و رئیس یا بزرگى انحرافى پیدا کرده، او را بهانه انحراف خویش قرار ندهد که این یک بهانه شیطانى است بلکه نظر به خیل عظیم پاکان و نیکان و مقرّبان درگاه حق بیفکند.
" اخلاق در قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، جلد 3، صفحات 98 تا 119 "
در همین زمینه بخوانید: احکام غیبت
پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امامزاده روح الله علیه السلام