سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 


1. "دروغ" در آیات قرآن کریم

1- انَّما یَفْتَرِى الْکَذِبَ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ. (نحل- 105)

2- انَّ اللَّهَ لا یَهْدِى مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ. (زمر- 3)

3- انَّ اللَّهَ لا یَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کذّابٌ. (غافر- 28)

4- فَاعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى‏ قُلُوبِهِمْ الى یَوْمِ یَلْقَونَهُ بِما اخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ. (توبه- 77)

5- وَ لَهُمْ عَذابٌ الِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ. (بقره- 10)

و در مورد تکذیب الهى که آن نیز نوعى کذب و دروغ است، تعبیرات بسیار تکان‏دهنده‏اى در قرآن دیده مى‏شود از جمله:

6- قُلْ انَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ. (یونس- 69)

7- ... ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ. (آل عمران- 61)

ترجمه‏

1- تنها کسانى دروغ مى‏بندند که به آیات خدا ایمان ندارند (آرى) دروغگویان واقعى آنها هستند!
2- ... خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمى‏کند.
3- ... خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى‏کند.
4- این عمل، (روحِ) نفاق را، تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند و به خاطر آن است که دروغ مى‏گفتند.
5- و به خاطر دروغهایى که مى‏گفتند عذاب دردناکى در انتظار آنهاست.
6- بگو «آنها که به خدا دروغ مى‏بندند (هرگز) رستگار نمى‏شوند».
7- ... آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

تفسیر و جمع‏بندى‏

در نخستین آیه مى‏فرماید: دروغ و افترا کار کسانى است که ایمان به آیات خدا ندارند، و دروغ‏گویان واقعى آنها هستند (انَّما یَفْتَرِى الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ‏اللَّهِ وَ اولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ).
این سخن هنگامى صادر شد که دشمنان اسلام و مشرکان نادان هنگامى که نسخ‏ در بعضى از آیات قرآن را مى‏دیدند که بر اثر تغییر شرائط گاه بعضى از احکام الهى جاى خود را به احکام تازه‏اى مى‏داد بهانه‏اى به دست آورده و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را متّهم به دروغ مى‏کردند، و یا این که مى‏گفتند پیامبر صلى الله علیه و آله معلمى دارد که این آیات را به او مى‏آموزد (منظورشان از معلم دو غلام نصرانى به نام «یسار» و «جبر» و یا مردى به نام بلعام نصرانى رومى بود، در حالى که قرآن به زبان عربى فصیحى نازل شده و آنها همه از عجم بودند.
قرآن در پاسخ همه این‏ها مى‏گوید پیامبر صلى الله علیه و آله وحى الهى را که روح القدس از سوى خداوند بر او نازل کرده است بیان مى‏کند و آثار ایمان و صدق و راستى از تمام سخنان او هویدا است، کسانى دروغ مى‏گویند که به خدا ایمان ندارند، یعنى ایمان با دروغ جمع نمى‏شود، و مؤمنان حقیقى زبانشان جز به صدق و راستى گردش نمى‏کند.
جمله «یَفْتَرِى الْکَذِبَ» در واقع تأکیدى است بر دروغ آنها که هم دروغ مى‏گویند و هم تهمت مى‏زنند، یا به گفته طبرسى، در مجمع البیان به معنى یَخْتَرِعُ الْکَذِبَ است یعنى دروغ‏هایى از پیش خود مى‏سازند (توجه داشته باشید افترا به معنى فَرْى (بر وزن فرط) در اصل به معنى قطع کردن است، سپس به هر کار خلافى از جمله شرک و دروغ و تهمت اطلاق شده است).
در واقع نسبت بین دروغ و افترا نسبت عموم و خصوص مطلق است، دروغ هر سخنى است که بر خلاف واقع باشد، ولى تهمت آن است که این سخن خلاف در بردارنده نسبت ناروایى به کسى باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که «یَفْتَرِى الْکَذِبَ» اشاره به سردمداران شرک و کفر است که آنها دروغ ساز بودند، دروغ هایى مانند: شاعر و ساحر درباره پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏ساختند، و دیگران از آنها پیروى مى‏کردند.
به هر حال آیه فوق به خوبى دلالت مى‏کند که دروغ با ایمان سازگار نیست و لذا در تفسیر این آیه در روایتى مى‏خوانیم که از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله پرسیدند: آیا مؤمن ممکن است آلوده بى عفتى شود؟ فرمود: احتمال دارد، عرض کردند آیا ممکن است‏ آلوده سرقت گردد؟ فرمود: ممکن است. عرض کردند «یا رَسُولَ اللَّه الْمُؤْمِنُ یَکْذِبُ؟ قالَ لا، ثُمَّ قَرَءَ هذِهِ الایَةَ؛ اى رسول خدا آیا مؤمن ممکن است دروغ بگوید؟ فرمود: نه، سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».
البته باید توجه داشت که ایمان داراى مراحلى است.

در دومین آیه مورد بحث با صراحت مى‏فرماید: «خداوند کسى را که دروغگو و کفران کننده است (هرگز) هدایت نمى‏کند». (انَّ اللَّهَ لایَهْدِى مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ).
و در سومین آیه مورد بحث مى‏خوانیم: خداوند کسى را که اسراف کار و بسیار دروغگو است هدایت نمى‏کند (انَّ اللَّهَ لایَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ).
مى‏دانیم هدایت و ضلالت به دست خدا است، حتى پیامبر خدا هم اگر بخواهد کسى را هدایت کند، تا خدا اراده نکند نمى‏تواند هدایت کند «انَّکَ لاتَهْدِى مَنْ احْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهدِى مَنْ یَشاءُ؛ تو هر کس را دوست بدارى نمى‏توانى هدایت کنى ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى‏کند».
ولى این بدان معنى نیست که خداوند گروهى را به اجبار هدایت و گروهى را به اجبار گمراه کند، بعد گروه اول را در میان نعمت‏هاى بهشتى غوطه ور سازد و گروه دوم را در آتش دوزخ فرو برد، که این نه با عقل و منطق سازگار است و نه با عدل الهى.
بلکه منظور این است، هنگامى که زمینه‏هاى هدایت و ضلالت از طریق اعمال خود مردم فراهم شود، خداوند هر کس را مطابق لیاقت و شایستگى هایش پاداش مى‏دهد. دست گروهى را مى‏گیرد و به سرمنزل مقصود مى‏رساند، و لطف و عنایتش را از گروه دوم بر مى‏گیرد، تا سرگردان شوند، و هرگز به سرمنزل سعادت نرسند.
و از مهمترین امورى که زمینه گمراهى را فراهم مى‏سازد، دروغ و اسراف و کفران‏ نعمت است که در دو آیه فوق به آن اشاره شده و از تعبیرات این آیه به خوبى مى‏توان دریافت آنها که هدایت و ضلالت را امرى اجبارى مى‏دانند، و آیات مربوط به آن را دلیل بر جبر مى‏شمرند تا چه اندازه در اشتباهند.
آرى دروغ یکى از مهمترین عوامل گمراهى و بدبختى انسان است.
ممکن است مورد این دو آیه دروغ بستن بر خدا، و انحراف از اصل توحید بوده باشد، ولى مورد هرگز مُخَصِّص نیست، یعنى خصوصیت مورد مانع از عمومیت حکم کلى که در این دو آیه وارد شده است نمى‏شود.
رابطه‏اى میان دروغ و کفران نعمت که در آیه اول آمده شاید از این نظر است که آنها نعمت وجود موسى علیه السلام را که براى هدایتشان آمده بود کفران کردند و به تکذیبشان پرداختند. و رابطه میان اسراف و دروغ از این نظر است که فرعونیان در مخالفت فرمان خداوند و ظلم بر بنى اسرائیل، و کشتن فرزندان آنها، راه اسراف را پیمودند و نبوّت موسى علیه السلام را تکذیب کردند.

در چهارمین آیه مورد بحث، سخن از منافقان است که تظاهر به ایمان و عمل صالح مى‏کردند و همچون ثعلبة بن حاطب انصارى با خدا عهد و پیمان مى‏بستند که اگر به روزى وسیعى دست یابند، نیازمندان را مورد حمایت و عنایت قرار دهند، ولى زندگى آن‏ها نشان داد که آنچه مى‏گفتند دروغ بود، خداوند مى‏فرماید: این عمل (پیمان شکنى) نفاق را در دلهایشان تا روزى که خدا را ملاقات کنند برقرار ساخت (فَاعْقَبَهُمْ نِفاقاً فى‏ قُلُوبِهِمْ الى یَوْمِ یَلْقَونَهُ).
سپس مى‏افزاید: «این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلف جستند و به خاطر آن است که دروغ مى‏گفتند». (بِما اخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ).
گفتنى است که تخلّف از عهدهایى که با خدا بسته شده نوعى دروغ عملى است.
به هر حال آیه فوق با صراحت مى‏گوید شکستن عهد و پیمان الهى و دروغ گفتن روح نفاق را در دل انسان تا پایان عمر زنده نگه مى‏دارد، و چه کیفرى از این بدتر.
رابطه این دو گناه (پیمان شکنى و دروغ) با نفاق روشن است، زیرا نفاق چیزى جز دوگانگى ظاهر و باطن نیست. پیمان شکنان دروغگو نیز تظاهر به پایبند بودن به تعهدات و صداقت و راستى مى‏کنند، در حالى که چهره باطن آنها چیزى غیر از آن است.
آرى بسیارند کسانى که همچون ثعلبة بن حاطب انصارى که وقتى در تنگناهاى زندگى قرار مى‏گیرند به درگاه خدا روى مى‏آورند و با تمام وجود حل مشکل خود را از او مى‏خواهند، و عهدها و پیمان‏ها با خدا مى‏بندند و نذرها مى‏کنند اما هنگامى که گره‏هاى مشکلات گشوده شد و به مقصد رسیدند همه آن‏ها را به فراموشى مى‏سپارند، که این مصداق بارز پیمان شکنى و دروغ و کذب و نفاق و دورویى است (از خدا مى‏خواهیم که همه ما را از این گونه اعمال حفظ کند).

در پنجمین آیه سخن از صفات و اعمال زشت منافقان در میان است، و به خصوص روى مسأله دروغ گویى آنها تکیه مى‏کند مى‏فرماید: «در دل‏هاى آنها نوعى بیمارى است؛ خداوند بر بیمارى آنها مى‏افزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغ هایى که مى‏گفتند دارد» (فى‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ الِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ).
در این آیه دقیقاً ذکر نشده است که چه نوع دروغ هایى از آنها سر مى‏زد، ممکن است اشاره به دروغ هایى باشد که در آیات قبل به آنها اشاره شد از جمله ادّعاى ایمان است در حالى که در دل ایمان نداشتند، و دیگر خدعه و نیرنگى است که نسبت به مؤمنان داشتند و با دروغ‏هاى خود آنها را فریب مى‏دادند، و از همه مهمتر آن که از هر فرصتى براى تکذیب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله استفاده مى‏کردند. ولى در هر حال این آیه مى‏گوید: عذاب الیم آن‏ها به خاطر دروغ‏هاى آنها است. و این نشان مى‏دهد که بدترین کار منافقان دروغ گویى آنها بوده است که عذاب الیم مستند به آن شده، در حالى که گناهان زیاد دیگرى نیز داشتند.
روشن است که منظور از بیمارى در این جا بیمارى نفاق است که یک بیمارى اخلاقى محسوب مى‏شود که ناشى از دوگانگى شخصیت منافق است که در ظاهر چیزى است و در باطن چیزى دیگر.

ششمین آیه ناظر به شاخه معیّنى از شاخه‏هاى کذب است و آن دروغ بستن بر خدا است، روى سخن را به پیامبر صلى الله علیه و آله کرده مى‏فرماید: بگو آنها که دروغ به خدا مى‏بندند (هرگز) رستگار نمى‏شوند (قُلْ انَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ).
اصولًا دروغ با رستگارى جمع نمى‏شود به خصوص اگر دروغ بر خدا و پیامبران الهى باشد و منظور از دروغ بر خدا در این آیه- به قرینه آیات پیش از آن- این است که مشرکان فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند، و گاه گفته شده است ادعاى مسیحیان را نسبت به حضرت مسیح علیه السلام و یهود را نسبت به حضرت عُزیر علیه السلام که آنها را فرزند خدا مى‏دانستند نیز شامل مى‏شود، و در هر حال چنین نسبتى به خداوند دروغ ظاهر و آشکارى است، زیرا نه خداوند جسم دارد و نه عوارض جسمانى بر او چیره مى‏شود، و نه همسر و فرزندى.
اصولًا فلسفه وجود فرزند در نظام آفرینش نیاز انسان‏ها، نیاز فطرى و طبیعى انسان‏ها به کمک فرزندان و احتیاج به بقاء نسل از طریق آنها است، و فرزند براى خداوندى که ازلى وابدى و بى‏نیاز از همه چیز و قادر بر هر کارى است مفهوم ندارد.
این نکته نیز قابل دقت است که در آیه فوق عمل مشرکان مصداق دروغ و افترا هر دو شمرده شده است، این به خاطر آن است که دروغ مفهومى گسترده‏تر از افترا دارد (و به تعبیر معروف، نسبت میان آنها نسبت عموم و خصوص مطلق است) دروغ آن است که انسان سخنى خلاف واقع بگوید خواه درباره شخص بگوید یا چیزى، ولى تهمت و افترا آن است که نسبتى ناروا و غیر واقعى به کسى بدهد که در این صورت هم دروغ است و هم تهمت.
مضمون همین آیه در آیه 116 نحل نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید: «انَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ».

در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث که همان آیه معروف مباهله است سخن از شاخه دیگرى از دروغ یعنى دروغ بستن به پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله است، که لعنت خدا را نصیب دروغ گویان کرده است، مى‏فرماید: «هرگاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانى با تو به مهاجّه و ستیز بر مى‏خیزند به آنها بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى‏کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى‏نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مى‏کنیم شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله مى‏کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى‏دهیم». (فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنائَنا وَ أَبْنائَکُمْ وَ نِسآئَنا وَ نِسائَکُمْ وَ انْفُسَنا وَ انْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ).
مباهله در اصل از ماده بهل (بر وزن سهل) به معنى رها کردن است و حتى در تعبیرات فارسى خود نیز این جمله را به کار مى‏بریم که فلان کس را بِهِل کرده‏اند یعنى به حال خود رها نموده‏اند. و در تفسیرهاى مذهبى مباهله به معنى آن است که دو گروه بر سر یک امر مذهبى در برابر هم قرار گیرند، و هر کدام درباره دیگرى نفرین کند، نفرین هر کدام مؤثر واقع شد دلیل حقانیت او است، همان گونه که در صدر اسلام در میان پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و مسیحیان نجران واقع شد، و هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله به همراه اهل بیتش (على و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام) به میعادگاه براى مباهله آمد، و آثار اجابت دعا را در چهره آنان دیدند، مسیحیان نجران عقب نشینى کردند و با پیغمبر اکرم از در مصالحه در آمدند که بحث آن را به طور مشروح در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آورده‏ایم و اینجا نیاز به شرح آن نیست.
منظور این است که تعبیر «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ؛ لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى‏دهیم» تعبیر فوق العاده‏اى است که عظمت گناه دروغ را بازگو مى‏کند.
 آیات فوق که بخش مهمّى از تأکیدهاى قرآن در مورد زشتى دروغ و آثار شوم آن است به خوبى نشان مى‏دهد که تا چه حد این گناه از نظر اسلام، زشت و منفور و خطرناک است، و افراد با ایمان و جامعه اسلامى باید در برابر آن حساسیت کامل نشان دهند، و صحنه اجتماع را از لوث آن پاک کنند.

2. "دروغ" در روایات

در روایات اسلامى تعبیرهاى تکان دهنده‏اى درباره زشتى دروغ است که گلچینى از آن را ذیلًا مطالعه مى‏کنید:

1- از بعضى از روایات استفاده مى‏شود که دروغ کلید گناهان است. در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى‏خوانیم: «انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشّرِّ اقْفالًا وَجَعَلَ مفاتیحَ تِلْکَ الْاقْفالِ الشَّرابَ، وَ الْکِذْبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ؛ خداوند متعال براى شرّ قفل‏هایى قرار داده است، و کلید آن قفل‏ها شراب است (چرا که مانع اصلى زشتى‏ها عقل است و شراب عقل را از کار مى‏اندازد) و دروغ از شراب هم بدتر است».

2- در تعبیر دیگرى از امام حسن عسکرى علیه السلام مى‏خوانیم: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فى‏ بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکِذْبَ؛ تمام پلیدى‏ها در اتاقى قرار داده شده و کلید آن اتاق، دروغ است».
دلیل آن این است که انسان‏هاى گنهکار هنگامى که خود را در معرض رسوایى مى‏بینند با دروغ گناهان خود را مى‏پوشانند، و به تعبیر دیگر دروغ به آنها اجازه مى‏دهد که انواع گناهان را مرتکب شوند، بى‏آنکه از رسوایى بترسند، در حالى که انسان راستگو ناچار است گناهان دیگر را ترک کند چرا که راست گویى به او اجازه انکار گناه را نمى‏دهد و ترس از رسوایى‏ها او را به ترک گناه دعوت مى‏کند.
حدیث معروف مردى که نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و آلوده انواع گناهان بود و پیامبر صلى الله علیه و آله فقط از او پیمان گرفت که دروغ نگوید، و همین سبب شد که تمام گناهان را ترک کند شاهد گویاى این مدّعا است.

3- از احادیث دیگرى استفاده مى‏شود که دروغ با ایمان سازگار نیست، در حدیثى چنین مى‏خوانیم: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یَکُونُ الْمُؤمِنُ جَباناً؟ قالَ: نَعَمُ؛ قیلَ وَ یَکُونُ بَخِیلًا؟ قالَ: نَعَمْ. قِیلَ یَکُونُ کَذَّاباً قالَ: لا؛ از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرسیدند آیا انسان مؤمن ممکن است (احیاناً) ترسو باشد؟ فرمود: آرى. باز پرسیدند آیا ممکن است بخیل باشد؟
فرمود: آرى. پرسیدند آیا ممکن است دروغگو باشد؟ فرمود: نه».
همین مضمون به صورت دیگرى از امیرمؤمنان على علیه السلام نقل شده است آنجا که فرمود: «لا یَجِدُ الْعَبْدُ طَعْمَ الْایمانِ حَتَّى یَتْرُکَ الْکِذْبَ هَزْلَهُ وَجِدَّهُ؛ انسان هیچ گاه طعم ایمان را نمى‏چشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخى باشد یا جدى».
چرا دروغ با ایمان سازگار نیست؟ زیرا دروغ یا به خاطر آن است که انسان به منفعتى برسد یا از مشکلى رهایى یابد چنان که ایمان انسان قوى باشد مى‏داند که خیر وشر به دست خدا است او است که مى‏تواند گره کور مشکلات را بگشاید و او است که مى‏تواند در برابر ناملایمات از انسان دفاع کند، و اگر انسان به این امر که شاخه‏اى از شاخه‏هاى توحید افعالى است اعتقاد داشته باشد چنین نیازى دارد که به دروغ متوسل گردد.

4- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم که فرمود: «وَشَرُّ الْقُولِ الْکِذْبُ؛ بدترین سخن، دروغ است».
زیرا آثار مرگبار آن از هر سخن بدى بدتر است.

5- باز در حدیث دیگرى از على علیه السلام دروغ به عنوان بدترین گناهان معرفى شده مى‏فرماید: «اعْظَمُ الْخِطایا عِنْدَاللَّهِ الْلِسانُ الْکَذُوبِ وَ شَرُّ النَّدامَةِ نَدامَةُ یَوْمِ الْقِیامَةِ؛ بدترین گناهان نزد خدا (گناه) زبان دروغ گو است، و بدترین پشیمانى روز قیامت است».

6- در حدیث دیگرى، دروغ سرچشمه فجور، سبب ورود در دوزخ شمرده شده‏ است، پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: «ایَّاکُمْ وَ الْکِذْبَ فَانَّ الْکِذْبَ یَهْدى‏ الَى الْفُجُورِ وَ انَّ الْفُجُورَ یَهْدِى الَى النّارِ؛ از دروغ بپرهیز چرا که دروغ به فجور دعوت مى‏کند، و فجور به آتش دوزخ».

7- دروغ با عقل سازگار نیست، همان گونه که در حدیثى از امام کاظم علیه السلام مى‏خوانیم: «انَّ الْعاقِلَ لایَکْذِبُ وَ انْ کانَ فِیهِ هَواهُ؛ انسان عاقل دروغ نمى‏گوید هر چند به آن تمایل داشته باشد».

8- دروغ فرشتگان رحمت را از انسان دور مى‏کند، در حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم: «اذا کَذِبَ الْعَبْدُ کِذْبَةً تَباعَدَ الْمَلَکُ مِنْهُ مَسیرةَ میلٍ مِنْ نَتِنِ ماجاءَبِهِ؛ هنگامى که یکى از بندگان دروغى بگوید فرشته به خاطر بوى تعفّن که از آن دروغ بر مى‏خیزد به اندازه یک میل از او دور مى‏شود» (میل از یک کیلومتر بیشتر و از دو کیلومتر کمتر است).

9- دروغ دریچه‏اى به سوى نفاق است، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرماید: «انَّ الْکِذْبَ بابٌ مِنْ ابْوابِ النِّفاقِ؛ دروغ درى از درهاى نفاق است».
زیرا انسان دروغگو خود را در چهره راستگو قرار مى‏دهد در حالى که باطنش غیر از آن است، این دوگانگى ظاهر و باطن نوعى و نفاق، و دروغ یکى از کارهاى شایع منافقان است.

10- دروغ‏گو اعتماد مردم را از دست مى‏دهد، چنان که در یکى از کلمات امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم: «مَنْ عُرِفَ بِالْکِذْبِ قَلّتِ الثِّقَةُ بِهِ؛ کسى که به دروغ‏گویى شناخته شود، اعتماد مردم به او کم مى‏شود».
و نقطه مقابل این معنى نیز در کلمات آن بزرگوار آمده که فرمود: «مَنْ تَجَنَّبَ الْکِذْبَ صُدِّقَتْ أَقْوالُهُ؛ کسى که از دروغ بپرهیزد سخنانش پذیرفته مى‏شود».

11- این بحث دامنه دار را با حدیث دیگرى که در کلمات قصار امیرمؤمنان على علیه السلام آمده است و مردم را از دوستى با دروغگویان بر حذر داشته پایان مى‏دهیم.
فرمود: «وَ ایَّاکَ وَ مَصادَقَةَ الْکَذَّابِ فَانَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ‏ الْقَریبَ؛ از دوستى با دروغگو بپرهیز که مانند سراب است، دور را در نظر تو نزدیک، و نزدیک را دور مى‏سازد». (و تو را گمراه مى‏کند).
 
از روایات بالا به خوبى استفاده مى‏شود که دروغ سرچشمه انواع گناهان و متزلزل کننده ارکان ایمان و بدترین سخنان و دعوت کننده به انواع معاصى و شاخه‏اى از شاخه‏هاى نفاق و پاره کننده رشته‏هاى اعتماد و اتّحاد است، و درباره کمتر گناهى این همه نکوهش و مذمّت دیده مى‏شود.

3. پیشگیری و درمان دروغ‏

براى ریشه کن کردن این صفت رذیله (دروغ گویى) از همان طرقى باید وارد شد که در طریق درمان سایر رذایل اخلاقى وارد مى‏شویم؛ یعنى نخست به سراغ ریشه‏ها برویم، چرا که تا ریشه‏ها قطع نشود، این نهال شوم همچنان پابرجاست. اگر انگیزه دروغ گویى ضعف ایمان نسبت به توحید افعالى است، باید پایه‏هاى ایمان را تقویت کرد، خدا را قادر بر همه چیز دانست، رزق و روزى و موفقیت و عزّت و آبرو را به دست او بدانیم، تا ضعف‏هایى که سبب توسل به دروغ مى‏شود برطرف گردد.
و اگر انگیزه آن حسد و بخل و کبر و غرور است باید به درمان آنها پرداخت و به یقین اگر این ریشه‏ها تدریجاً قطع شود، چیزى جز صداقت و راستى باقى نخواهد ماند.
و از سوى دیگر باید روى پیامدهاى سوء زیانبار دروغ که سبب تیره روزى و بدبختى و رسوایى در دنیا و آخرت مى‏شود اندیشید، و به یقین هر کس در این‏ها که به طور مشروح سابقاً بیان کردیم، به ویژه در روایات پر محتوایى که در این زمینه وارد شده درست بیندیشد تأثیر مهم بازدارنده‏اى دارد.
و اگر اشخاصى که مبتلا به این رذیله اخلاقى هستند از دوستان ناباب و دروغگو و محیطهایى که آنها را به دروغ تشویق مى‏کند بپرهیزند سریع‏تر درمان مى‏شوند، همان گونه که پرهیز از افراد آلوده به بیمارى‏هاى جسمى و محیطهاى آلوده به میکرب بیمارى‏ها سبب سرعت بهبود این بیمارى خواهد شد.
رهبران جامعه و بزرگ خانواده نیز نقش مؤثرى مى‏تواند در عادت دادن مردم به راست گویى داشته باشند چرا ک وقتى افراد یک جامعه یا اعضاء خانواده چیزى جز صدق و راستى از بزرگترها نبینند به سرعت به صدق و راستى روى مى‏آورند و به عکس، یک دروغ که از آنان صادر شود زمینه‏هاى آلودگى جامعه یا خانواده را به این صفت رذیله فراهم مى‏سازند.
در ضمن نباید طرق دروغگویى را به مردم یاد داد، در حدیثى مى‏خوانیم که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «لا تُلَفِّنُوا الْناسَ فَیَکْذِبُونَ فَانَّ بَنِى یَعْقُوبَ لَمْ یَعْلَمُوا انَّ الذِّئبَ یَأْکُلُ الْانْسانَ فَلَمَّا لَقَّنَهُمْ انّىٍ اخافُ انْ یَأْکُلُهُ الذِّئْبُ. قالُوا اکَلَهُ الذِّئْبُ؛ هرگز تلقین دروغ به مردم نکنید، چرا که فرزندان یعقوب (تا آن زمان) نمى‏دانستند که گرگ ممکن است انسان را بخورد، هنگامى که پدرشان یعقوب به آنها (سفارش کرد مراقب یوسف باشند و) گفت من از این بیم دارم که گرگ او را بخورد (آنها یاد گرفتند و) گفتند یوسف را گرگ خورد (در حالى که دروغ مى‏گفتند و یوسف در چاه کنعان بود)».
آرى این ترک اولى بهانه‏اى به دست پسران یعقوب داد.
ایجاد شخصیت در افراد، یکى دیگر از مؤثرترین طرق درمان دروغ است زیرا همان گونه که در گذشته اشاره کردیم یکى از عوامل مهم دروغ گویى احساس حقارت و کمبود شخصیت است، و دروغ‏گو مى‏خواهد با لاف زدن آن را جبران کند، و اگر احساس کند صاحب استعدادها و نیروهایى است که با پرورش آن مى‏تواند به مقامات عالى در جامعه برسد نیازى به توسل جستن به دروغ براى ایجاد شخصیت کاذب در خود نمى‏بیند.
به ویژه اگر به آنها توجه داده شود که راستگویان و صدّیقان در پیشگاه خدا در صف انبیاء و شهیدان هستند و رفیق و همنشین آنان در قیامت خواهند بود به یقین براى ترک دروغ و اقبال به راست‏گویى تشویق خواهند شد، قرآن کریم مى‏فرماید:
 «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَاولئِکَ مَعَ الَّذِینَ انْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ اولئِکَ رَفِیقاً؛ و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) همنشین کسانى خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان، و آنها رفیق‏هاى خوبى هستند».
این نکته نیز قابل توجه است که نفوذ صفت زشت دروغگویى مانند صفات دیگر در وجود انسان از جاهاى ساده و کوچک شروع مى‏شود و تدریجاً انسان را به دروغ‏هاى خطرناک مى‏کشاند همان گونه که امام سجاد علیه السلام فرمود: «اتَّقُوا الْکِذْبَ فِى صَغِیرٍ وَ کَبیرٍ فِى کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَانَّ الرَّجُلَ اذا کَذِبَ فِى الصَّغیرِ اجْتَرَءَ عَلَى الْکَبیرِ؛ از دروغ بپرهیز خواه کوچک باشد یا بزرگ، جدّى باشد یا شوخى، چرا که انسان هنگامى که در موضوعات کوچک دروغ بگوید جرئت مى‏کند که دروغ بزرگ هم بگوید».

" اخلاق در قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، جلد 3، صفحات 219 تا 237 "

در همین زمینه بخوانید: احکام دروغ



پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امامزاده روح الله علیه السلام