(آیه 52)- در این آیه، سرنوشت این گونه سازشکاران را بیان کرده مىفرماید: «آنها کسانى هستند که خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته و کسى که خدا او را از رحمت خویش دور کند، هیچ یاورى براى او نخواهى یافت» (أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً).
(آیه 53)- در تفسیر دو آیه قبل گفته شد که یهود به خاطر جلب توجه بتپرستان مکّه گواهى دادند که بتپرستى قریش از خدا پرستى مسلمانان بهتر است! و حتى خود آنان در مقابل بتها سجده کردند! در این آیه و آیه بعد این نکته یادآورى شده که قضاوت آنان به دو دلیل فاقد ارزش و اعتبار است:
1- «آیا آنها (یهود) سهمى در حکومت دارند (که بخواهند چنین داورى کنند؟) در حالى که اگر چنین بود به مردم کمترین حق را نمىدادند» و همه چیز را در انحصار خود مىگرفتند (أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً).
(آیه 54)- دوم این که: آنها بر اثر ظلم و ستم و کفران نعمت، مقام نبوت و حکومت را از دست دادند، و به همین جهت مایل نیستند این موقعیت الهى به دست هیچ کس سپرده شود «یا این که نسبت به مردم (پیامبر و خاندانش) در برابر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند» و با آن گونه قضاوتهاى بىاساس مىخواهند آبى بر شعلههاى آتش حسد خویش بپاشند (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس مىفرماید: چرا از اعطاى چنین منصبى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و خاندان بنى هاشم تعجب و وحشت مىکنید و حسد مىورزید در حالى که «ما به آل ابراهیم (که یهود از خاندان او هستند نیز) کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمى در اختیارشان (پیامبران بنى اسرائیل) قرار دادیم» (فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً).
اما متأسفانه شما مردم ناخلف آن سرمایههاى معنوى و مادى پرارزش را بر اثر شرارت و قساوت از دست دادید.
در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که در باره این آیه سؤال کردند، فرمود:
نحن المحسودون: یعنى «ماییم که مورد حسد دشمنان قرار گرفتهایم».
زیانهاى معنوى و مادى، فردى و اجتماعى «حسد» فوق العاده زیاد است که در روایات پیشوایان اسلام به آن اشاره شده، از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «حسد و بدخواهى از تاریکى قلب و کوردلى است و از انکار نعمتهاى خدا به افراد سر چشمه مىگیرد، و این دو (کوردلى و ایراد بر بخشش خدا) دو بال کفر هستند، به سبب حسد بود که فرزند آدم در یک حسرت جاودانى فرو رفت و به هلاکتى افتاد که هرگز از آن رهایى نمىیابد».
(آیه 55)- در این آیه مىگوید: «جمعى از مردم آن زمان به کتاب آسمانى که بر آل ابراهیم نازل شده بود ایمان آوردند و بعضى دیگر (نه تنها ایمان نیاوردند بلکه) در راه پیشرفت آن ایجاد مانع کردند و شعله فروزان آتش دوزخ براى آنها کافى است» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً).
همچنین کسانى که به این کتاب آسمانى که بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نازل گردیده کفر مىورزند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آیه 56)- در این آیه و آیه بعد سرنوشت افراد با ایمان و بىایمان تشریح شده است، در این آیه مىگوید: «کسانى که به آیات ما کافر شدند به زودى آنها را در آتشى وارد مىکنیم که هر گاه پوستهاى تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوستهاى دیگرى را به جاى آن قرار مىدهیم تا کیفر (الهى) را بچشند» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ).
البته پوستهاى جدید از همان مواد پوستهاى پیشین تشکیل مىگردد، و این نتیجه اصرار در زیر پا گذاشتن حق و عدالت و انحراف از فرمان خداست.
و در پایان آیه مىفرماید: «خداوند (نسبت به انجام این گونه مجازاتها) هم قادر و توانا و هم حکیم است» و روى حساب کیفر مىدهد (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً).
(آیه 57)- در آیات گذشته سخن از مجازات کافران بود، در این آیه به پاداش مؤمنان اشاره کرده، مىفرماید: «و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند به زودى آنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکنیم که نهرها از زیر درختانش جارى است، همیشه در آن خواهند ماند، و همسرانى پاکیزه براى آنها خواهد بود، و آنان را در سایههاى گسترده (و فرحبخش) جاى مىدهد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا).
(آیه 58)
شأن نزول:
این آیه زمانى نازل گردید که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با پیروزى کامل وارد شهر مکّه گردید، عثمان بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود احضار کرد و کلید را از او گرفت، تا درون خانه کعبه را از وجود بتها پاک سازد، عباس عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پس از انجام این مقصود تقاضا کرد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با تحویل کلید خانه خدا به او، مقام کلیددارى بیت اللّه را که در میان عرب یک مقام برجسته و شامخ بود، به او بسپارد. ولى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر خلاف این تقاضا پس از تطهیر خانه کعبه از لوث بتها در خانه را بست و کلید را به «عثمان بن طلحه» تحویل داد، در حالى که آیه مورد بحث را تلاوت مىنمود.
تفسیر:
امانت و عدالت در اسلام- این آیه که یک حکم عمومى و همگانى از آن استفاده مىشود، صریحا مىگوید: «خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید» (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها).
در قسمت دوم آیه، اشاره به دستور مهم دیگرى شده و آن مسأله «عدالت در حکومت» است.
آیه مىگوید، خداوند نیز به شما فرمان داده که: «به هنگامى که میان مردم داورى مىکنید، از روى عدالت حکم کنید» (وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ).
سپس براى تأکید این دو فرمان مهم مىگوید: «خداوند پند و اندرزهاى خوبى به شما مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ).
باز تأکید مىکند و مىگوید: «در هر حال خدا (مراقب اعمال شماست) هم سخنان شما را مىشنود و هم کارهاى شما را مىبیند» (إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً).
روشن است «امانت» معنى وسیعى دارد و هر گونه سرمایه مادى و معنوى را شامل مىشود و هر مسلمانى طبق صریح این آیه وظیفه دارد که در هیچ امانتى نسبت به هیچ کس خیانت نکند، خواه صاحب امانت، مسلمان باشد یا غیر مسلمان، و این در واقع یکى از مواد «اعلامیه حقوق بشر در اسلام» است.
حتى دانشمندان در جامعه، امانتدارانى هستند که موظفند حقایق را کتمان نکنند، فرزندان انسان نیز امانتهاى الهى هستند که نباید در تعلیم و تربیت آنان کوتاهى شود، و از آن بالاتر وجود و هستى خود انسان و تمام نیروهایى که خدا به او داده امانت پروردگارند که انسان موظف است در حفظ آنها بکوشد.
در روایتى از امام صادق علیه السّلام در باره اهمیت «امانت» مىخوانیم که به یکى از دوستان خود فرمود: «اگر قاتل على علیه السّلام امانتى پیش من مىگذاشت و یا از من نصیحتى مىخواست و یا با من مشورتى مىکرد و من آمادگى خود را براى این امور اعلام مىداشتم، قطعا حق امانت را ادا مىنمودم».
(آیه 59)- این آیه و چند آیه بعد، در باره یکى از مهمترین مسائل اسلامى، یعنى مسأله رهبرى بحث مىکند و مراجع واقعى مسلمین را در مسائل مختلف دینى و اجتماعى مشخص مىسازد.
نخست به مردم با ایمان دستور مىدهد، مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ).
بدیهى است براى یک فرد با ایمان همه اطاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى باید از ذات پاک او سر چشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینى جهان هستى اوست، و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد.
در مرحله بعد مىفرماید: «و اطاعت کنید پیامبر خدا را» (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ).
پیامبرى که معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمىگوید، پیامبرى که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خداست، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است.
و در مرحله سوم مىفرماید: اطاعت کنید «اولى الامر (اوصیاى پیامبر) را» (وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ). که از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دین و دنیاى مردمند.
سپس مىفرماید: «اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ارجاع دهید اگر ایمان به پروردگار و روز باز پسین دارید، این براى شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است» (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا).
«اولى الامر» چه کسانى هستند؟
همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولى الامر» امامان معصوم مىباشند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمىشود.
و البته کسانى که از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگیرند، با شروط معینى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر این که اولى الامرند، بلکه به خاطر این که نمایندگان اولى الامر مىباشند.
"برگزیده ی تفسیر نمونه، آیت الله ناصر مکارم شیرازی "
پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس امامزاده روح الله علیه السلام